مشخصات شعر

هشتم محرم؛ غزال لیلا

پسر از جای خود برخاست، «بسم اللهِ مَجْراها...»

و با او پر کشید آرام چشمی رو به رویاها

 

زمین یک بوسه‌ ایمان شد در آیات قدم‌هایش

و وحی آمد که:  اِنّ الارضْ، لَهُ اِنّا خَلَقْناها 

 

هوای گونه‌اش میراث گندمگونی از بطحا

نگاهش برقی از یاسین، لبانش طرحی از طاها

 

دل لیلا بهاری داشت، باران خیز و طوفانی

غزال بی‌ قراری داشت، سرگردان صحراها

 

«و سبحان الذی اَسرا [ الی الوادِ البلا ] ... لَیلاً »

منزّه باد! آن جامی که مجنون خورد و ... لیلاها -

 

به دست آیینۀ حسرت، برایش شَروه‌ها ‌خواندند

برایش: «رود، رود...»، اما پسر دل زد به دریاها

 

گذشت از برکۀ ماندن، ولی با باله‌ای زخمی

رها شد ماهی قرمز، رها در جوی فرداها

 

و می‌بوسید در طوفان، لبش را مرد کشتیبان

و کشتی روی خون می‌رفت، «بسم اللهِ مَجْراها...»

هشتم محرم؛ غزال لیلا

پسر از جای خود برخاست، «بسم اللهِ مَجْراها...»

و با او پر کشید آرام چشمی رو به رویاها

 

زمین یک بوسه‌ ایمان شد در آیات قدم‌هایش

و وحی آمد که:  اِنّ الارضْ، لَهُ اِنّا خَلَقْناها 

 

هوای گونه‌اش میراث گندمگونی از بطحا

نگاهش برقی از یاسین، لبانش طرحی از طاها

 

دل لیلا بهاری داشت، باران خیز و طوفانی

غزال بی‌ قراری داشت، سرگردان صحراها

 

«و سبحان الذی اَسرا [ الی الوادِ البلا ] ... لَیلاً »

منزّه باد! آن جامی که مجنون خورد و ... لیلاها -

 

به دست آیینۀ حسرت، برایش شَروه‌ها ‌خواندند

برایش: «رود، رود...»، اما پسر دل زد به دریاها

 

گذشت از برکۀ ماندن، ولی با باله‌ای زخمی

رها شد ماهی قرمز، رها در جوی فرداها

 

و می‌بوسید در طوفان، لبش را مرد کشتیبان

و کشتی روی خون می‌رفت، «بسم اللهِ مَجْراها...»

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×