مشخصات شعر

آب

آنجا که آب، آب گوارا، سرد

زیر رکاب و چکمۀ  او می‌تافت

او در زلال خویش نظر می‌­کرد

«دریاچۀ  صفا

بر سینۀ  فرات

فروزان بود.»

***

در شط، عنان اسب رها کرد

کف زیر آب برد

ابری لطیف چو غفلت

خورشید لحظه را

گویی به قدر جنبش یک موج از نسیم ـ

در زیر خواب برد

ناگاه، سیلی ز خاطرات سوخته لب‌­های خیمه‌گاه

جاری به روی آینۀ  صاف آب شد     

دریای غیرتش متلاطم گشت

آنگاه

آن دست تابناک

با چار چشم بر سر آن آب‌­ها گریست ...

«دریایی از صفا

بر سینۀ  فرات فروزان بود.»

آنجا که آب، آب گوارا، سرد

زیر رکاب و چکمۀ  او می‌تافت

او در زلال دوست نظر کرد ...

***

مشکی به دوش دور شد از التهاب شط

امّا

تصویر این زلالی بی­پایان

تا دامن ابد

در جویبار زمزمۀ  تاریخ

تکرار می‌شود ...

آب

آنجا که آب، آب گوارا، سرد

زیر رکاب و چکمۀ  او می‌تافت

او در زلال خویش نظر می‌­کرد

«دریاچۀ  صفا

بر سینۀ  فرات

فروزان بود.»

***

در شط، عنان اسب رها کرد

کف زیر آب برد

ابری لطیف چو غفلت

خورشید لحظه را

گویی به قدر جنبش یک موج از نسیم ـ

در زیر خواب برد

ناگاه، سیلی ز خاطرات سوخته لب‌­های خیمه‌گاه

جاری به روی آینۀ  صاف آب شد     

دریای غیرتش متلاطم گشت

آنگاه

آن دست تابناک

با چار چشم بر سر آن آب‌­ها گریست ...

«دریایی از صفا

بر سینۀ  فرات فروزان بود.»

آنجا که آب، آب گوارا، سرد

زیر رکاب و چکمۀ  او می‌تافت

او در زلال دوست نظر کرد ...

***

مشکی به دوش دور شد از التهاب شط

امّا

تصویر این زلالی بی­پایان

تا دامن ابد

در جویبار زمزمۀ  تاریخ

تکرار می‌شود ...

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×