مشخصات شعر

کربلا تو بگو

از عمق درد، غریبانه، کربلا تو بگو

هر آنچه دیده­‌ای آری به چشم‌­ها تو بگو

 

بگو که خاک تو، آکنده از خدا شده است

بگو که وسعت یک قرن در تو جا شده است

 

بگو بزرگترین­‌ها چه ساده می­‌میرند

و نخل­‌ها، همه‌­شان ایستاده می‌­میرند

 

به کربلاست که مردانِ مرد در تب‌وتاب

در اوجی از عطش، امّا، تمامشان سیراب

 

به کربلاست که غوغا، سکوت می­‌خواند

و بی دو دست، عزیزی، قنوت می‌­خواند

 

به کربلاست، که نخل ایستاده می‌­میرد

به کربلاست، که یک مرد، ساده می­‌میرد

 

چقدر مثل قیامت عظیمی عاشورا

عظیم نه، که صدایِ قیامتی به خدا!

 

بکوب بر سرِ دوشم، بکوب ای زنجیر

بزن به روی سرم، دست‌های دامنگیر!

 

نشسته است به کنجی، عزا گرفته دلم

عزا نه، بلکه غمی از خدا گرفته دلم

 

بهانه­‌ای­ست محرّم، که سخت می­‌نالم

چنین به حال دل تیره‌بخت می­‌نالم

 

اگرچه کرب و بلا، حزن‌آور است و غمین

به حال خویش بگریید مردمان زمین

کربلا تو بگو

از عمق درد، غریبانه، کربلا تو بگو

هر آنچه دیده­‌ای آری به چشم‌­ها تو بگو

 

بگو که خاک تو، آکنده از خدا شده است

بگو که وسعت یک قرن در تو جا شده است

 

بگو بزرگترین­‌ها چه ساده می­‌میرند

و نخل­‌ها، همه‌­شان ایستاده می‌­میرند

 

به کربلاست که مردانِ مرد در تب‌وتاب

در اوجی از عطش، امّا، تمامشان سیراب

 

به کربلاست که غوغا، سکوت می­‌خواند

و بی دو دست، عزیزی، قنوت می‌­خواند

 

به کربلاست، که نخل ایستاده می‌­میرد

به کربلاست، که یک مرد، ساده می­‌میرد

 

چقدر مثل قیامت عظیمی عاشورا

عظیم نه، که صدایِ قیامتی به خدا!

 

بکوب بر سرِ دوشم، بکوب ای زنجیر

بزن به روی سرم، دست‌های دامنگیر!

 

نشسته است به کنجی، عزا گرفته دلم

عزا نه، بلکه غمی از خدا گرفته دلم

 

بهانه­‌ای­ست محرّم، که سخت می­‌نالم

چنین به حال دل تیره‌بخت می­‌نالم

 

اگرچه کرب و بلا، حزن‌آور است و غمین

به حال خویش بگریید مردمان زمین

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×