مشخصات شعر

سوار

بار دیگر باره راهی  زد سویِ میدان،­ سوار

مثل خورشیدی که می­‌تازد به شب عریان، سوار

 

آتش شمشیر خشمش، زهره­‌ها را آب کرد

رد شد از خاکستر دشمن چنان توفان، سوار

 

بی­ زره، بی­ جامه، با تن پوشی از غیرت به سر

در مصاف تیغ­‌های لخت در جولان سوار

 

آسمان، ابری نبود و نیزه می­‌بارید و تیز

کوه را می‌­ماند پابرجا، در آن باران سوار

 

با لب شمشیر، با نامرد، حرف از مرگ زد

هیبت تیغ علی در لهجه پنهانِ سوار

 

ریشه تا در آسمان‌­ها بست آن نخلِ بلند

سبز رویید از زمین یک دشت نخلستان سوار

سوار

بار دیگر باره راهی  زد سویِ میدان،­ سوار

مثل خورشیدی که می­‌تازد به شب عریان، سوار

 

آتش شمشیر خشمش، زهره­‌ها را آب کرد

رد شد از خاکستر دشمن چنان توفان، سوار

 

بی­ زره، بی­ جامه، با تن پوشی از غیرت به سر

در مصاف تیغ­‌های لخت در جولان سوار

 

آسمان، ابری نبود و نیزه می­‌بارید و تیز

کوه را می‌­ماند پابرجا، در آن باران سوار

 

با لب شمشیر، با نامرد، حرف از مرگ زد

هیبت تیغ علی در لهجه پنهانِ سوار

 

ریشه تا در آسمان‌­ها بست آن نخلِ بلند

سبز رویید از زمین یک دشت نخلستان سوار

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×