مشخصات شعر

پنجم محرم؛ روضه ی گودال...

می‌رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش

ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش

 

گیسوان مادر ما را پریشان می‌کنی

بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش

 

تو نمی‌بینی مگر غرق مناجات است او

پای خود بردار از روی لبان اطهرش

 

دل مسوزان بی حیا، عمه تماشا می‌کند

با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش

 

دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو

تا سپر باشد برای ناله‌های آخرش

 

نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن

طعمۀ نیزه  مگردانید جسم اصغرش

 

از ضریح سینه‌اش برخیز ای چکمه به پا

پای خود مگذار روی بوسۀ پیغمبرش

 

دیر اگر برخیزی ازجای خودت یا بن الدعی

عمه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش

پنجم محرم؛ روضه ی گودال...

می‌رسد از گوشه ی مقتل صدای مادرش

ای زنازاده بیا و دست بردار از سرش

 

گیسوان مادر ما را پریشان می‌کنی

بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش

 

تو نمی‌بینی مگر غرق مناجات است او

پای خود بردار از روی لبان اطهرش

 

دل مسوزان بی حیا، عمه تماشا می‌کند

با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش

 

دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو

تا سپر باشد برای ناله‌های آخرش

 

نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن

طعمۀ نیزه  مگردانید جسم اصغرش

 

از ضریح سینه‌اش برخیز ای چکمه به پا

پای خود مگذار روی بوسۀ پیغمبرش

 

دیر اگر برخیزی ازجای خودت یا بن الدعی

عمه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش

۱ نظر
 
  • شکیبا ۱۳۹۵/۰۱/۲۰

    سلام بر حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×