مشخصات شعر

روزی کربلا

می‌شود سوخت و خاکستری آورد به‌ دست

باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست

 

یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید

تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست

 

خاک زیر قدم یار پُر از قربانی است

باید از جان بگذشت و سری آورد به دست

 

می‌شود بال به معراج رسیدن را داشت

با تو جبریل پرید و پری آورد به دست

 

کرم، آنقدر درِ خانه‌تان بسط نشست

تا گدایی شریف دری آورد به دست

 

کربلا، هر چه که روزی بشود باز کم است

کاش می‌شد سفر دیگری آورد به دست

 

هر که آئینه شد و نور شد و آدم شد

از حسینیۀ چشم تری آورد به دست

 

خیمه‌ها سوخت و چند تکه فقط باقی ماند

لاجرم زینب از آن معجری به دست

روزی کربلا

می‌شود سوخت و خاکستری آورد به‌ دست

باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست

 

یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید

تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست

 

خاک زیر قدم یار پُر از قربانی است

باید از جان بگذشت و سری آورد به دست

 

می‌شود بال به معراج رسیدن را داشت

با تو جبریل پرید و پری آورد به دست

 

کرم، آنقدر درِ خانه‌تان بسط نشست

تا گدایی شریف دری آورد به دست

 

کربلا، هر چه که روزی بشود باز کم است

کاش می‌شد سفر دیگری آورد به دست

 

هر که آئینه شد و نور شد و آدم شد

از حسینیۀ چشم تری آورد به دست

 

خیمه‌ها سوخت و چند تکه فقط باقی ماند

لاجرم زینب از آن معجری به دست

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×