مشخصات شعر

حالا به خون رسیده دو ابر بهاری‌ام

پایان گرفت این همه لحظه شماری‌ام
یک اربعین گذشت ز چشم انتظاری‌ام

 

یک اربعین گریسته‌ام، آب رفته‌ام
حالا به خون رسیده دو ابر بهاری‌ام

 

در چند گام مانده به قبرت بریده‌ام
این چند گامِ مانده می‌آیی به یاری‌ام؟

 

چِل شب برای دیدنت ای صاحب الزّمان
گرم نماز و گریه و شب زنده داری‌ام

 

سوغات کهنه پیرهن آوردم از سفر
شرمنده‌ام کنار تو از این نداری‌ام

 

بر نیزه خوانده‌ای به دل خاک هم بخوان
قرآن برای خواهرت ای تشنه قاری‌ام!

 

گر سر به زیر آمده‌ام داغ دخترت
گردیده است علّت این شرمساری‌ام

 

حالا به خون رسیده دو ابر بهاری‌ام

پایان گرفت این همه لحظه شماری‌ام
یک اربعین گذشت ز چشم انتظاری‌ام

 

یک اربعین گریسته‌ام، آب رفته‌ام
حالا به خون رسیده دو ابر بهاری‌ام

 

در چند گام مانده به قبرت بریده‌ام
این چند گامِ مانده می‌آیی به یاری‌ام؟

 

چِل شب برای دیدنت ای صاحب الزّمان
گرم نماز و گریه و شب زنده داری‌ام

 

سوغات کهنه پیرهن آوردم از سفر
شرمنده‌ام کنار تو از این نداری‌ام

 

بر نیزه خوانده‌ای به دل خاک هم بخوان
قرآن برای خواهرت ای تشنه قاری‌ام!

 

گر سر به زیر آمده‌ام داغ دخترت
گردیده است علّت این شرمساری‌ام

 

۲ نظر
 
  • محمد حسین ۱۳۹۴/۰۹/۰۸

    ای اجل تا اربعین سال بعد مهلتم بده

  • ایمان ۱۳۹۴/۰۹/۰۶

    افسوس که باز نتوانستم بروم به کربلا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×