مشخصات شعر

ایران امام زاده سرای تبار اوست

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست

در مرغزار دربه دری ردپای ماست

 

وقتی که نان سفرۀ ما از محبت است

صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

 

دین و طریقت همه انبیا علی است

ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

 

ناخالص است دین بدون علی سرشت

شاه غدیر صاحب رکن ولای ماست

 

مثل کلیم تکیه به جایی نمی‌زنیم

وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست

 

موسای ما ز نسل شهنشاه خیبر است

نوری ز طیف عاطفه، موسی بن جعفر است

 

شکر خدا که بنده ایمانی‌اش شدیم

کشتی شکسته‌ایم که طوفانی‌اش شدیم

 

ما در پناه چتر ولایش نشسته‌ایم

خیس از نزول رحمت بارانی‌اش شدیم

 

ما را گره زدند به زلف رهای او

آزاد عالمیم که زندانی‌اش شدیم

 

اولاد او به کشور ما آمدند و ما

خادم شدیم و نوکر ارزانی‌اش شدیم

 

هم خاک بوس دختر او در میان قم

هم ریزه خوار پور خراسانی‌اش شدیم

 

خاک و زمین ما همه در اختیار اوست

ایران امام زاده سرای تبار اوست   

 

در هفتمین حضور زمینی آسمان

او شد بلند مرتبه جمع خاکیان

 

آری ملاک سنجش ایمان ولایت است

ما شاکریم او شده هفتم اماممان

 

ما با وجود او به خدا گم نمی‌شویم

زیرا که او به شیعه دهد راه را نشان

 

با عشق او به وقت حساب و کتاب و قبر

وا می‌شود زبان فرو بسته در دهان

 

او سومین لقب گرفته به باب الحوائج است

حاجت نمی‌برم به خدا پیش این و آن

 

حاجت روا شدن ز درش کار ساده است

این کمترین عنایت این خانواده است

 

امشب صلای آمدن عید می‌زنم

خود را به حال مستی تشدید می‌زنم

 

با عشق او برای طپش‌های عاشقی

بر قلب خود علامت تمدید می‌زنم

 

تمثال آفتابی او را به روی دل

بختم اگر که آمد و تابید می‌زنم

 

محتاج هستم و درِ کوی کریم را

دارالاجابت است و به امیّد می‌زنم

 

تا دیدمش دلم از غصه آب شد

کوه دلم ز آتش عشقش مذاب شد

 

عمرش میان غربت بی یاورش گذشت

رنج هزارساله بر آن پیکرش گذشت

 

حسرت کشیده چون پدری گیسوان او

درحسرت نوازشی از دخترش گذشت

 

او مرگ خویش را ز خدا عاشقانه خواست

از بس بلا کشید که آب از سرش گذشت

 

وقتی به زیر مشت و لگدها شکسته شد

دانست آنچه بر بدن مادرش گذشت

 

اما اسارتش که به زینب نمی‌رسد

او شعله از اصابت با معجرش گذشت

 

زینب اسیر کوچه و بازار شام شد

زن بود و وارد صف اغیار شام شد

 

ایران امام زاده سرای تبار اوست

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست

در مرغزار دربه دری ردپای ماست

 

وقتی که نان سفرۀ ما از محبت است

صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

 

دین و طریقت همه انبیا علی است

ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

 

ناخالص است دین بدون علی سرشت

شاه غدیر صاحب رکن ولای ماست

 

مثل کلیم تکیه به جایی نمی‌زنیم

وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست

 

موسای ما ز نسل شهنشاه خیبر است

نوری ز طیف عاطفه، موسی بن جعفر است

 

شکر خدا که بنده ایمانی‌اش شدیم

کشتی شکسته‌ایم که طوفانی‌اش شدیم

 

ما در پناه چتر ولایش نشسته‌ایم

خیس از نزول رحمت بارانی‌اش شدیم

 

ما را گره زدند به زلف رهای او

آزاد عالمیم که زندانی‌اش شدیم

 

اولاد او به کشور ما آمدند و ما

خادم شدیم و نوکر ارزانی‌اش شدیم

 

هم خاک بوس دختر او در میان قم

هم ریزه خوار پور خراسانی‌اش شدیم

 

خاک و زمین ما همه در اختیار اوست

ایران امام زاده سرای تبار اوست   

 

در هفتمین حضور زمینی آسمان

او شد بلند مرتبه جمع خاکیان

 

آری ملاک سنجش ایمان ولایت است

ما شاکریم او شده هفتم اماممان

 

ما با وجود او به خدا گم نمی‌شویم

زیرا که او به شیعه دهد راه را نشان

 

با عشق او به وقت حساب و کتاب و قبر

وا می‌شود زبان فرو بسته در دهان

 

او سومین لقب گرفته به باب الحوائج است

حاجت نمی‌برم به خدا پیش این و آن

 

حاجت روا شدن ز درش کار ساده است

این کمترین عنایت این خانواده است

 

امشب صلای آمدن عید می‌زنم

خود را به حال مستی تشدید می‌زنم

 

با عشق او برای طپش‌های عاشقی

بر قلب خود علامت تمدید می‌زنم

 

تمثال آفتابی او را به روی دل

بختم اگر که آمد و تابید می‌زنم

 

محتاج هستم و درِ کوی کریم را

دارالاجابت است و به امیّد می‌زنم

 

تا دیدمش دلم از غصه آب شد

کوه دلم ز آتش عشقش مذاب شد

 

عمرش میان غربت بی یاورش گذشت

رنج هزارساله بر آن پیکرش گذشت

 

حسرت کشیده چون پدری گیسوان او

درحسرت نوازشی از دخترش گذشت

 

او مرگ خویش را ز خدا عاشقانه خواست

از بس بلا کشید که آب از سرش گذشت

 

وقتی به زیر مشت و لگدها شکسته شد

دانست آنچه بر بدن مادرش گذشت

 

اما اسارتش که به زینب نمی‌رسد

او شعله از اصابت با معجرش گذشت

 

زینب اسیر کوچه و بازار شام شد

زن بود و وارد صف اغیار شام شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×