مشخصات شعر

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست

 

کنون که برق نگاه تو در نگاه من است

زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است

 

به من مگو که بسازم ز درد دوری تو

پس از تو حالت من لحظه‌لحظه سوختن است

 

من از شکایت تو از زمانه دانستم

که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است

 

نمی‌شود که به سوی مدینه برگردیم؟!

دل غریب من اینجا هوایی وطن است

 

سپرده کهنه لباسی برای تو مادر

چقدر کرده سفارش: حسین من بی‌کفن است

 

چقدر نیزه برای تن تو ساخته‌اند

چقدر مرکب‌شان بیقرار تاختن است

 

چقدر چشم جسارت به خیمه می‌افتد

هراس من همه از سایه‌سر نداشتن است

 

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست

مرا رها مکن اینجا که شمر بددهن است

 

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست

 

کنون که برق نگاه تو در نگاه من است

زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است

 

به من مگو که بسازم ز درد دوری تو

پس از تو حالت من لحظه‌لحظه سوختن است

 

من از شکایت تو از زمانه دانستم

که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است

 

نمی‌شود که به سوی مدینه برگردیم؟!

دل غریب من اینجا هوایی وطن است

 

سپرده کهنه لباسی برای تو مادر

چقدر کرده سفارش: حسین من بی‌کفن است

 

چقدر نیزه برای تن تو ساخته‌اند

چقدر مرکب‌شان بیقرار تاختن است

 

چقدر چشم جسارت به خیمه می‌افتد

هراس من همه از سایه‌سر نداشتن است

 

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست

مرا رها مکن اینجا که شمر بددهن است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×