مشخصات شعر

راز پنهانی

به نامِ ذبحِ عظیمِ روزی، که رازِ پنهانی­اش تو بودی

سفر مرا می­‌برد به راهی، که آهِ طولانی­اش تو بودی

 

رسیده پای زمین به ظهری، به نامۀ سرخِ سر به مُهری

که خط به خط در صدات حک شد، که لحنِ نورانی­اش تو بودی

 

اگر سری تشنه بی ­بدن شد، تنی به خون خودش کفن شد

اگر لبی خیزان­ شکن شد، صدای قرآنی­‌اش تو بودی

 

 

قسم به آتشفشان سردت، به بغضِ انبوه و کوهِ دردت

نرفت دنیا به هیچ بزمی، مگر که ویرانی‌­اش تو بودی

 

بخوان حدیث زبانزدت را، زبور آل محمدت را

برای دارالاماره‌­ای که ... شکوه مهمانی‌­اش تو بودی:

 

 انا ابنُ ... ماهِ به خون تپیده، انا ابنُ ... قرآنِ سر بریده

بگو از آن سجده­گاهِ سرخی، که مُهرِ پیشانی­‌اش تو بودی

 

زمین نباریده بر زمانی، نرفته ابری به آسمانی

مگر از آن عصر خون­چکانی، که چشم بارانی­‌اش تو بودی

 

مرور شد داغ نینوایت، قصیده­‌های هجاهجایت

شروع شد شعر آتشینی، که بیت پایانی‌­اش تو بودی

 

 

راز پنهانی

به نامِ ذبحِ عظیمِ روزی، که رازِ پنهانی­اش تو بودی

سفر مرا می­‌برد به راهی، که آهِ طولانی­اش تو بودی

 

رسیده پای زمین به ظهری، به نامۀ سرخِ سر به مُهری

که خط به خط در صدات حک شد، که لحنِ نورانی­اش تو بودی

 

اگر سری تشنه بی ­بدن شد، تنی به خون خودش کفن شد

اگر لبی خیزان­ شکن شد، صدای قرآنی­‌اش تو بودی

 

 

قسم به آتشفشان سردت، به بغضِ انبوه و کوهِ دردت

نرفت دنیا به هیچ بزمی، مگر که ویرانی‌­اش تو بودی

 

بخوان حدیث زبانزدت را، زبور آل محمدت را

برای دارالاماره‌­ای که ... شکوه مهمانی‌­اش تو بودی:

 

 انا ابنُ ... ماهِ به خون تپیده، انا ابنُ ... قرآنِ سر بریده

بگو از آن سجده­گاهِ سرخی، که مُهرِ پیشانی­‌اش تو بودی

 

زمین نباریده بر زمانی، نرفته ابری به آسمانی

مگر از آن عصر خون­چکانی، که چشم بارانی­‌اش تو بودی

 

مرور شد داغ نینوایت، قصیده­‌های هجاهجایت

شروع شد شعر آتشینی، که بیت پایانی‌­اش تو بودی

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×