مشخصات شعر

رهایش نکردی...

دلم بد شد اما رهایش نکردی

تو از بین خوبان جدایش نکردی

 

مُحرّم رسید و غلام تو برگشت

نظر بر دل بی‌­وفایش نکردی

 

چرا برنگردد مگر با نگاهی

تو بند محبت به پایش نکردی؟

 

شده کفشدار دم درب هیئت

تو دیگر چه کاری برایش نکردی؟

 

نیامد کسی روضه بی­ دعوت تو

نیامد کسی تا صدایش نکردی

 

نشد کعبه هم دامنت را بگیرد

شدی کعبه و اعتنایش نکردی

 

چرا سهم میخانه‌­ات تشنگی شد؟

مگر پیش رودی بنایش نکردی؟

 

چه دارد دلم توشه از زندگانی

اگر راهی کربلایش نکردی

 

رهایش نکردی...

دلم بد شد اما رهایش نکردی

تو از بین خوبان جدایش نکردی

 

مُحرّم رسید و غلام تو برگشت

نظر بر دل بی‌­وفایش نکردی

 

چرا برنگردد مگر با نگاهی

تو بند محبت به پایش نکردی؟

 

شده کفشدار دم درب هیئت

تو دیگر چه کاری برایش نکردی؟

 

نیامد کسی روضه بی­ دعوت تو

نیامد کسی تا صدایش نکردی

 

نشد کعبه هم دامنت را بگیرد

شدی کعبه و اعتنایش نکردی

 

چرا سهم میخانه‌­ات تشنگی شد؟

مگر پیش رودی بنایش نکردی؟

 

چه دارد دلم توشه از زندگانی

اگر راهی کربلایش نکردی

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×