- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۲۶
- بازدید: ۳۳۴۵
- شماره مطلب: ۲۰۳۳
-
چاپ
رهایش نکردی...
دلم بد شد اما رهایش نکردی
تو از بین خوبان جدایش نکردی
مُحرّم رسید و غلام تو برگشت
نظر بر دل بیوفایش نکردی
چرا برنگردد مگر با نگاهی
تو بند محبت به پایش نکردی؟
شده کفشدار دم درب هیئت
تو دیگر چه کاری برایش نکردی؟
نیامد کسی روضه بی دعوت تو
نیامد کسی تا صدایش نکردی
نشد کعبه هم دامنت را بگیرد
شدی کعبه و اعتنایش نکردی
چرا سهم میخانهات تشنگی شد؟
مگر پیش رودی بنایش نکردی؟
چه دارد دلم توشه از زندگانی
اگر راهی کربلایش نکردی
-
سه ساله دختر که زدن نداره
زدن نداره
دختری که رمق به تن نداره
راه میرم آروماین پا که نای دویدن نداره
-
نامت غزل را محو نوری در ازل کرد
با نان و خرما میرسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم
میزد به پایت بوسه لبهای مدینه
ای خوش به حال نیمه شبهای مدینه
-
غم عشقت بیابان پرورم کرد
من از مشهد، من از تبریز، از شیراز و کرمانم
من از ری، اصفهان، از رشت، از اهواز و تهرانم
نمیدانم کجایی هستم، اما خوب میدانم
هوایی هستم و آوارهای در مرز مهرانم
-
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
میروی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
رهایش نکردی...
دلم بد شد اما رهایش نکردی
تو از بین خوبان جدایش نکردی
مُحرّم رسید و غلام تو برگشت
نظر بر دل بیوفایش نکردی
چرا برنگردد مگر با نگاهی
تو بند محبت به پایش نکردی؟
شده کفشدار دم درب هیئت
تو دیگر چه کاری برایش نکردی؟
نیامد کسی روضه بی دعوت تو
نیامد کسی تا صدایش نکردی
نشد کعبه هم دامنت را بگیرد
شدی کعبه و اعتنایش نکردی
چرا سهم میخانهات تشنگی شد؟
مگر پیش رودی بنایش نکردی؟
چه دارد دلم توشه از زندگانی
اگر راهی کربلایش نکردی