مشخصات شعر

دریا عرق می‌ریخت زیر بار این شرم

دریا نشسته بود روی دست خورشید

از شاخۀ امواج، مروارید می­‌چید

 

قویی به سمت آب‌ها آرام می‌رفت

با بال‌هایش روی ساحل نور ­پاشید

 

یک‌ لحظه چشم آب­‌ها همرنگ خون شد

قلب زمین در سینۀ امواج لرزید

 

گرداب، پرهای سپیدش را شکست و ...

یک جفت بال‌سرخ، روی آب غلتید

 

افتاد آهسته کنار بال­‌هایش ...

بر شانۀ شن‌های سیلی خورده خوابید

 

دریا عرق می‌ریخت زیر بار این شرم

وقتی‌ که اشک ابرها از غصه خشکید

 

آن‌ سوتر از دریا، کنار چشم ساحل

یک جفت مروارید مشکی می‌درخشید ...

 

دریا عرق می‌ریخت زیر بار این شرم

دریا نشسته بود روی دست خورشید

از شاخۀ امواج، مروارید می­‌چید

 

قویی به سمت آب‌ها آرام می‌رفت

با بال‌هایش روی ساحل نور ­پاشید

 

یک‌ لحظه چشم آب­‌ها همرنگ خون شد

قلب زمین در سینۀ امواج لرزید

 

گرداب، پرهای سپیدش را شکست و ...

یک جفت بال‌سرخ، روی آب غلتید

 

افتاد آهسته کنار بال­‌هایش ...

بر شانۀ شن‌های سیلی خورده خوابید

 

دریا عرق می‌ریخت زیر بار این شرم

وقتی‌ که اشک ابرها از غصه خشکید

 

آن‌ سوتر از دریا، کنار چشم ساحل

یک جفت مروارید مشکی می‌درخشید ...

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×