مشخصات شعر

شام غریبان

کاروان و لحظه‌های آخرش، دیده­ی به خاک و خون شناورش

می‌رسد به آسمان بی‌سر و ... پیکر هزاروچند اخترش

 

می­رسد به انتهای نیزه­ها، با سری به دست بادها رها

این فرازها و آن فرودها، سنگ می‌شوند در برابرش

 

اَم حَسبتَ ... طشت‌ها و ناله‌ها ام حَسبتَ ... مستی پیاله‌ها

در خرابه­های لب رمق چه شد؟ روی دست لاله‌های پرپرش

 

اَم حَسبتَ ... کهف والرّقیم را، اَم حَسبتَ ... حیرتی عظیم را

آب و خاک و آتش و نسیم را، می‌برد تمام جاده با سرش

 

بر کتیبه­های سرخ آسمان، لابلای اشک‌های قدسیان

سوره سوره آیه آیه حک‌شده، مصحف گلوی پاک اصغرش

 

چشم اسب‌های خسته مانده است، پشت حیرت نقاب‌ها هنوز

ماه را ندیده‌اند بر زمین، می‌دوند اگر به روی پیکرش

***

می‌کند نهان میان خیمه‌ها، تا همیشه هر دل‌شکسته را

بوی اشک­های تازه می‌وزد، از لباس نیمه سوز خواهرش

 

کاروان، هزار سال راه را ... آه کودکان بی‌پناه را ...

با خودش رسانده پای روضه­ها، مشق می‌کند به قلب دفترش

شام غریبان

کاروان و لحظه‌های آخرش، دیده­ی به خاک و خون شناورش

می‌رسد به آسمان بی‌سر و ... پیکر هزاروچند اخترش

 

می­رسد به انتهای نیزه­ها، با سری به دست بادها رها

این فرازها و آن فرودها، سنگ می‌شوند در برابرش

 

اَم حَسبتَ ... طشت‌ها و ناله‌ها ام حَسبتَ ... مستی پیاله‌ها

در خرابه­های لب رمق چه شد؟ روی دست لاله‌های پرپرش

 

اَم حَسبتَ ... کهف والرّقیم را، اَم حَسبتَ ... حیرتی عظیم را

آب و خاک و آتش و نسیم را، می‌برد تمام جاده با سرش

 

بر کتیبه­های سرخ آسمان، لابلای اشک‌های قدسیان

سوره سوره آیه آیه حک‌شده، مصحف گلوی پاک اصغرش

 

چشم اسب‌های خسته مانده است، پشت حیرت نقاب‌ها هنوز

ماه را ندیده‌اند بر زمین، می‌دوند اگر به روی پیکرش

***

می‌کند نهان میان خیمه‌ها، تا همیشه هر دل‌شکسته را

بوی اشک­های تازه می‌وزد، از لباس نیمه سوز خواهرش

 

کاروان، هزار سال راه را ... آه کودکان بی‌پناه را ...

با خودش رسانده پای روضه­ها، مشق می‌کند به قلب دفترش

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×