مشخصات شعر

باران گرفته بود

باران گرفته بود و دلم هم گرفته بود

عالم دوباره بوی محرّم گرفته بود

 

همراه با صدای تپش­‌های قلب من

انگار آسمان و زمین دم گرفته بود

 

آمد نسیمی و به دل من هدیه داد

آرامشی که از تن پرچم گرفته بود

 

دستی به موی بی سروسامان من کشید

از من سراغ آنچه ندارم گرفته بود

 

در چشمه‌سار آیۀ تطهیر چشم تو

بر روی دست، هر مژه شبنم گرفته بود

 

آن شب دوباره بر سر راه گلوی من

بغضی نشسته بود و ماتم گرفته بود

 

باران گرفته بود به لب ذکر «یا حسین»

باران گرفته بود و دلم هم گرفته بود

باران گرفته بود

باران گرفته بود و دلم هم گرفته بود

عالم دوباره بوی محرّم گرفته بود

 

همراه با صدای تپش­‌های قلب من

انگار آسمان و زمین دم گرفته بود

 

آمد نسیمی و به دل من هدیه داد

آرامشی که از تن پرچم گرفته بود

 

دستی به موی بی سروسامان من کشید

از من سراغ آنچه ندارم گرفته بود

 

در چشمه‌سار آیۀ تطهیر چشم تو

بر روی دست، هر مژه شبنم گرفته بود

 

آن شب دوباره بر سر راه گلوی من

بغضی نشسته بود و ماتم گرفته بود

 

باران گرفته بود به لب ذکر «یا حسین»

باران گرفته بود و دلم هم گرفته بود

۱ نظر
 
  • هستی ۱۳۹۵/۰۱/۲۴

    بهتر از این هم میشد شعر گفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×