مشخصات شعر

ورق پاره‌های قرآن

به شکل گیسوی زینب دلی پریشان داشت

نشسته بود و سرش، در خم گریبان داشت

 

بلند مثل سپیدار ـ ناگهان ـ رویید

در آن دیار که رگبار، تیغ و طوفان داشت

 

جهان ندید از این لاله تازه‌تر هرگز

اگر چه باغ، از این لاله‌ها فراوان داشت!

 

گرفت رخصت «احْلی مِن الْعَسَل» از عشق

که در حمایت آیین عشق فرمان داشت

 

در آن زمان که جدا می‌شد از قبیله عشق

هنوز گوشۀ چشمی ستاره‌ باران داشت

 

رکاب، بوسه به زحمت به پای او می‌زد

اگر چه پای شجاعت به فرق کیوان داشت

 

سوار گشت، سواری که ساعتی دیگر

حسینِ کرب و بلا یک بغل نیستان داشت!

 

طنین مبهم یک استغاثه می‌آمد

که سوز آن اثر نالۀ یتیمان داشت!

 

نشست گرد سُم است و یک نفر حیران

به روی دست ورق پاره‌های قرآن داشت!

ورق پاره‌های قرآن

به شکل گیسوی زینب دلی پریشان داشت

نشسته بود و سرش، در خم گریبان داشت

 

بلند مثل سپیدار ـ ناگهان ـ رویید

در آن دیار که رگبار، تیغ و طوفان داشت

 

جهان ندید از این لاله تازه‌تر هرگز

اگر چه باغ، از این لاله‌ها فراوان داشت!

 

گرفت رخصت «احْلی مِن الْعَسَل» از عشق

که در حمایت آیین عشق فرمان داشت

 

در آن زمان که جدا می‌شد از قبیله عشق

هنوز گوشۀ چشمی ستاره‌ باران داشت

 

رکاب، بوسه به زحمت به پای او می‌زد

اگر چه پای شجاعت به فرق کیوان داشت

 

سوار گشت، سواری که ساعتی دیگر

حسینِ کرب و بلا یک بغل نیستان داشت!

 

طنین مبهم یک استغاثه می‌آمد

که سوز آن اثر نالۀ یتیمان داشت!

 

نشست گرد سُم است و یک نفر حیران

به روی دست ورق پاره‌های قرآن داشت!

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×