مشخصات شعر

گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر

ای کوه درد این دم آخر سخن بگو

امشب به جای چاه، غمت را به من بگو

 

گر فکر می‌کنی که تحمل نمی‌کنم

من می‌روم ز حجره برون، با حسن بگو

 

با آنکه فکر بی تو شدن قاتل من است

حتی شده دوباره ز بی تو شدن، بگو

 

بنگر رسانده‌ای به کجا کار دل، که من

گویم به التماس، ز غسل و کفن بگو

 

گر چه سخن ز پر زدنت می‌کشد مرا

راضی به هر چه گویی‌ام، از پر زدن بگو

 

لب باز کن دوباره تو و باز هم به من

زینب چنین به سینه و بر سر مزن، بگو

 

آن را که گفتی از من و عباس تا شنید

رنگش پرید و لرزه فتادش به تن بگو

 

گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر

گر می‌شود بریده سرش از بدن، بگو

گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر

ای کوه درد این دم آخر سخن بگو

امشب به جای چاه، غمت را به من بگو

 

گر فکر می‌کنی که تحمل نمی‌کنم

من می‌روم ز حجره برون، با حسن بگو

 

با آنکه فکر بی تو شدن قاتل من است

حتی شده دوباره ز بی تو شدن، بگو

 

بنگر رسانده‌ای به کجا کار دل، که من

گویم به التماس، ز غسل و کفن بگو

 

گر چه سخن ز پر زدنت می‌کشد مرا

راضی به هر چه گویی‌ام، از پر زدن بگو

 

لب باز کن دوباره تو و باز هم به من

زینب چنین به سینه و بر سر مزن، بگو

 

آن را که گفتی از من و عباس تا شنید

رنگش پرید و لرزه فتادش به تن بگو

 

گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر

گر می‌شود بریده سرش از بدن، بگو

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×