مشخصات شعر

سومین شیر نر حضرت زهرا، عباس

علم افراشته قلۀ دنیا عباس

قمرهاشمی عالم بالا عباس

 

اولین گل پسر ام‌بنین و حیدر

سومین شیر نر حضرت زهرا، عباس

 

وارث هیبت مولا، همۀ عشق حسین

دانش آموز حسن، حضرت سقا عباس

 

صاحب پرچم فرماندهی عاشورا

پارکاب قدم زینب کبری، عباس

 

ای عموی علی اکبر، پدر تشنۀ مشک

ای لبت آب بقا صاحب دریا عباس

 

بانفس‌های تو هر مرده دلی زنده شود

ای دم تو دم صد حضرت عیسی عباس

 

با ادب هست هر آنکس به شما منتصب است

روز میلاد تو میلاد خدای ادب است

 

متولد شدی و ام‌بنین دلشاد است

روز میلاد تو هر سینه علی آباد است

 

ساقی کرببلا هستی و با آمدنت

کاسۀ خالی هر دلشده‌ای پر باده ست

 

چه کسی گفته حلال است شراب این غلط است

خوردن می فقط از دست شما آزاد است

 

روز میلاد تو حیدر به خودش گفت علی

بازوان پسرت سخت‌تر از فولاد است

 

بوسه زد دست خدا دست تو را آقا یا

بوسه زد برلب شیرین شدهٔ آقا دست؟

 

نام زیبای تو هر ذائقه را شیرین کرد

عاشق روی تو فرهاد تر از فرهاد است

 

به علی حیدر کرار شدن می‌آید

به تو عباس علمدار شدن می‌آید

 

عالم از عشق تو بی تاب شود حق دارد

ماه از نور تو بی خواب شود حق دارد

 

سالی یک دوره اگر درس ادب داشتنت

در تمامی جهان باب شود حق دارد

 

دری از صحن تو باز است سوی صحن حسین

درِ صحنت اولوالالباب شود حق دارد

 

باادب هستی و باغیرتی و آقا پس

چون تویی ساقی ارباب شود حق دارد

 

پسر شیر خدا ای گهر ام‌بنین

خاک پای تو زرِ ناب شود حق دارد

 

پدر مشک تویی آب به فرمان تو است

پس ضریح تو پر از آب شود حق دارد

 

تو جگردارترین زادۀ حیدر هستی

مثل ارباب به زینب تو برادر هستی

 

تو ابوفاضلی و دلبری‌ات بی همتاست

تو اباالفضلی و ویرانگری‌ات بی همتاست

 

جنگ صفین شد و عالم و آدم دیدند

نحوۀ سرزدن حیدری‌ات بی همتاست

 

با غضب کردن تو مالک اشتر ترسید

بعد فهمید که جنگاوری‌ات بی همتاست

 

نوجوان بودی و پرچم  به سرِ دوش تو بود

همه دیدند که سرلشگری‌ات بی همتاست

 

آفرین ام‌بنین چه پسری پرورده

به خدا تربیت مادری‌ات بی همتاست

 

عبد صالح شدنت بندۀ اللهم کرد

یا اباالفضل خداباوری‌ات بی همتاست

 

گرهی بسته ندارد به تو دلبسته شده

خوش به حال دل آنکه به تو وابسته شده

 

کربلا رفتی و ماه از برت افتاد زمین

اشک‌ها از سر چشم ترت افتاد زمین

 

به فدای سرو دستت که علی می‌بوسید

ناگهان بازوی آب آورت افتاد زمین

 

تیری آمد وسط هلهله‌ها خورد به مشک

شیشۀ عمر علی اصغرت افتاد زمین

 

خبر آمد به سوی اهل حرم وای عمو

با زمین خوردن تو خواهرت افتاد زمین

 

کاش این قصه غم خاتمه‌اش اینجا بود

از سر نیزۀ عزیزم سرت افتاد زمین

 

در مدینه خبر پرچم سقا پیچید

بی هوا ام‌بنین مادرت افتاد زمین

 

ای عموجانِ حرم، باز به من احسان کن

یک شب جمعه مرا کرببلا مهمان کن

 

سومین شیر نر حضرت زهرا، عباس

علم افراشته قلۀ دنیا عباس

قمرهاشمی عالم بالا عباس

 

اولین گل پسر ام‌بنین و حیدر

سومین شیر نر حضرت زهرا، عباس

 

وارث هیبت مولا، همۀ عشق حسین

دانش آموز حسن، حضرت سقا عباس

 

صاحب پرچم فرماندهی عاشورا

پارکاب قدم زینب کبری، عباس

 

ای عموی علی اکبر، پدر تشنۀ مشک

ای لبت آب بقا صاحب دریا عباس

 

بانفس‌های تو هر مرده دلی زنده شود

ای دم تو دم صد حضرت عیسی عباس

 

با ادب هست هر آنکس به شما منتصب است

روز میلاد تو میلاد خدای ادب است

 

متولد شدی و ام‌بنین دلشاد است

روز میلاد تو هر سینه علی آباد است

 

ساقی کرببلا هستی و با آمدنت

کاسۀ خالی هر دلشده‌ای پر باده ست

 

چه کسی گفته حلال است شراب این غلط است

خوردن می فقط از دست شما آزاد است

 

روز میلاد تو حیدر به خودش گفت علی

بازوان پسرت سخت‌تر از فولاد است

 

بوسه زد دست خدا دست تو را آقا یا

بوسه زد برلب شیرین شدهٔ آقا دست؟

 

نام زیبای تو هر ذائقه را شیرین کرد

عاشق روی تو فرهاد تر از فرهاد است

 

به علی حیدر کرار شدن می‌آید

به تو عباس علمدار شدن می‌آید

 

عالم از عشق تو بی تاب شود حق دارد

ماه از نور تو بی خواب شود حق دارد

 

سالی یک دوره اگر درس ادب داشتنت

در تمامی جهان باب شود حق دارد

 

دری از صحن تو باز است سوی صحن حسین

درِ صحنت اولوالالباب شود حق دارد

 

باادب هستی و باغیرتی و آقا پس

چون تویی ساقی ارباب شود حق دارد

 

پسر شیر خدا ای گهر ام‌بنین

خاک پای تو زرِ ناب شود حق دارد

 

پدر مشک تویی آب به فرمان تو است

پس ضریح تو پر از آب شود حق دارد

 

تو جگردارترین زادۀ حیدر هستی

مثل ارباب به زینب تو برادر هستی

 

تو ابوفاضلی و دلبری‌ات بی همتاست

تو اباالفضلی و ویرانگری‌ات بی همتاست

 

جنگ صفین شد و عالم و آدم دیدند

نحوۀ سرزدن حیدری‌ات بی همتاست

 

با غضب کردن تو مالک اشتر ترسید

بعد فهمید که جنگاوری‌ات بی همتاست

 

نوجوان بودی و پرچم  به سرِ دوش تو بود

همه دیدند که سرلشگری‌ات بی همتاست

 

آفرین ام‌بنین چه پسری پرورده

به خدا تربیت مادری‌ات بی همتاست

 

عبد صالح شدنت بندۀ اللهم کرد

یا اباالفضل خداباوری‌ات بی همتاست

 

گرهی بسته ندارد به تو دلبسته شده

خوش به حال دل آنکه به تو وابسته شده

 

کربلا رفتی و ماه از برت افتاد زمین

اشک‌ها از سر چشم ترت افتاد زمین

 

به فدای سرو دستت که علی می‌بوسید

ناگهان بازوی آب آورت افتاد زمین

 

تیری آمد وسط هلهله‌ها خورد به مشک

شیشۀ عمر علی اصغرت افتاد زمین

 

خبر آمد به سوی اهل حرم وای عمو

با زمین خوردن تو خواهرت افتاد زمین

 

کاش این قصه غم خاتمه‌اش اینجا بود

از سر نیزۀ عزیزم سرت افتاد زمین

 

در مدینه خبر پرچم سقا پیچید

بی هوا ام‌بنین مادرت افتاد زمین

 

ای عموجانِ حرم، باز به من احسان کن

یک شب جمعه مرا کرببلا مهمان کن

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×