مشخصات شعر

زائر

 

آفـریدند مــرا تـا کـه گـدایت باشـم

کشتۀ پیچش آن زلف رهایت باشم

 

آفریدند مرا تا که سر سفرۀ اشک

دائماً منتظـر لطف و عطــایت باشم

 

آفــریدند مـرا روز ازل بـا گـِـل تو

تا که دیوانۀ آن کرب و بلایت باشم

 

آفـریدند مـرا تـا کـه بـه بـازار وفـــا

گرم و مبهوت تو و حال و هوایت باشم

 

آفریـدند مـرا تا که به زیر علمت

نوکر و سینه زن بزم اخایت باشم

 

آفریدند مرا تا که به هنگامۀ شور

زائر هرولـۀ سعی و صفایت باشم

زائر

 

آفـریدند مــرا تـا کـه گـدایت باشـم

کشتۀ پیچش آن زلف رهایت باشم

 

آفریدند مرا تا که سر سفرۀ اشک

دائماً منتظـر لطف و عطــایت باشم

 

آفــریدند مـرا روز ازل بـا گـِـل تو

تا که دیوانۀ آن کرب و بلایت باشم

 

آفـریدند مـرا تـا کـه بـه بـازار وفـــا

گرم و مبهوت تو و حال و هوایت باشم

 

آفریـدند مـرا تا که به زیر علمت

نوکر و سینه زن بزم اخایت باشم

 

آفریدند مرا تا که به هنگامۀ شور

زائر هرولـۀ سعی و صفایت باشم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×