مشخصات شعر

در خانۀ خون خدا آمد خدا را مظهری

امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در می‌زند
بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر می‌زند

 

از نغمه در مرغ دل در سینه‌ام پر می‌زند
شادی به صد شور و شعف از هر دری سر می‌زند

 

از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر می‌زند
از عشق اکبر نعرۀ الله اکبر می‌زند


گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او می‌گوید محمد آمده


بشنو تو از ژرفای دل فریاد درد ایل را
افشا گر رازی مگو گلبانگ میکائیل را

 

از فرط شادی کن نظر لبخند عزراییل را
در وصف هاجر گوش کن تکبیر جبراییل را

 

کاورده از بهر خلیل امروز اسماعیل را
تا در جهان سازد علم او پرچم تجلیل را


گویم به اوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که ببیند روی او گوید محمد آمده


در خانۀ خون خدا آمد خدا را مظهری
قد قامتی مه طلعتی مه پاره‌ای مه پیکری

 

دریا دلی شیر او ژنی صف بشکنی نام‌آوری
اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری

 

نسل جوان را در جهان در خط قرآن رهبری
خواند حدیث عشق را در گوش زهره مشتری


گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده


از لیلی حسن قدم مصداق خاتم زد قدم
مصداق ختم النبیا در ملک عالم زد قدم

 

در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم
آلالۀ خونین تن ماه محرم زد قدم

 

از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم
در جبهۀ حق ز امر حق روح مجسم زد قدم

 

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده


در ماه شعبان جلوه‌گر شد زامر داور این پسر
کز مرز باور بگذرد با دادن سر این پسر

 

رونق به دین حق دهد در دشت باور این پسر
از کشته سازد پشته‌ها از خصم کافر این پسر

 

از شوق جانان بسپرد خنجر به خنجر این پسر
گردد به دشت کربلا چون لاله پرپر این پسر

 

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده


باید حسین بن علی سر مست و شیدایش کند
تا در منای قرب حق چون هدیه اهدایش کند

 

از فرط شیدایی ورا مجنون لیلایش کند
در سن هجده سالگی مهمان زهرایش کند

 

وقت شهادت دیده را محو تماشایش کند

تا در میان خاک و خون چون لاله پیدایش کند

 

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده

در خانۀ خون خدا آمد خدا را مظهری

امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در می‌زند
بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر می‌زند

 

از نغمه در مرغ دل در سینه‌ام پر می‌زند
شادی به صد شور و شعف از هر دری سر می‌زند

 

از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر می‌زند
از عشق اکبر نعرۀ الله اکبر می‌زند


گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او می‌گوید محمد آمده


بشنو تو از ژرفای دل فریاد درد ایل را
افشا گر رازی مگو گلبانگ میکائیل را

 

از فرط شادی کن نظر لبخند عزراییل را
در وصف هاجر گوش کن تکبیر جبراییل را

 

کاورده از بهر خلیل امروز اسماعیل را
تا در جهان سازد علم او پرچم تجلیل را


گویم به اوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که ببیند روی او گوید محمد آمده


در خانۀ خون خدا آمد خدا را مظهری
قد قامتی مه طلعتی مه پاره‌ای مه پیکری

 

دریا دلی شیر او ژنی صف بشکنی نام‌آوری
اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری

 

نسل جوان را در جهان در خط قرآن رهبری
خواند حدیث عشق را در گوش زهره مشتری


گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده


از لیلی حسن قدم مصداق خاتم زد قدم
مصداق ختم النبیا در ملک عالم زد قدم

 

در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم
آلالۀ خونین تن ماه محرم زد قدم

 

از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم
در جبهۀ حق ز امر حق روح مجسم زد قدم

 

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده


در ماه شعبان جلوه‌گر شد زامر داور این پسر
کز مرز باور بگذرد با دادن سر این پسر

 

رونق به دین حق دهد در دشت باور این پسر
از کشته سازد پشته‌ها از خصم کافر این پسر

 

از شوق جانان بسپرد خنجر به خنجر این پسر
گردد به دشت کربلا چون لاله پرپر این پسر

 

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده


باید حسین بن علی سر مست و شیدایش کند
تا در منای قرب حق چون هدیه اهدایش کند

 

از فرط شیدایی ورا مجنون لیلایش کند
در سن هجده سالگی مهمان زهرایش کند

 

وقت شهادت دیده را محو تماشایش کند

تا در میان خاک و خون چون لاله پیدایش کند

 

گویم به آوای جلی طالی احمد آمده
هرکس که بیند روی او گوید محمد آمده

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×