مشخصات شعر

به مناسبت ولادت امام حسین (ع)

یک جا تمام سلسلۀ انبیا شدی

روز الست، روز ازل، لحظه‌های عشق

روزی که آفریده شد عالم برای عشق

 

روزی که آفرینش گیتی تمام شد

آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق

 

بودیم گر چه در دل سر گشتگان ولی

کم کم شدیم بین همه آشنای عشق

 

چشمی میان آن همه ما را سوا نمود

دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق

 

دستی به روی شانه‌مان خورد و ناگهان

ما را صدا نمود کسی با صدای عشق

 

روز الست لحظۀ آغاز عاشقی

ما را خدا نمود اسیر خدای عشق

 

عکس خدا نشسته بر آئینه‌هایمان

روز ازل حسینیه شد سینه‌هایمان

 

هستی بهانه بود که سرّی بیان شود

مستی بهانه بود که ساقی عیان شود

 

خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد

تا معنی وجود زمین و زمان شود

 

با دست غیب وقت ظهورت نوشت عشق

وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود

 

قلب مدینه می‌طپد از خاک پای تو

جاروکش همیشۀ این آستان شود

 

حتی بهشت با سر مژگان رسیده است

تا قبله گاه وسعت هفت آسمان شود

 

تو حیدری، تو فاطمه‌ای، تو پیمبری

سوگند بر خدا که خداییش محشری

 

بی تو هزار گوشۀ دنیا صفا نداشت

اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت

 

گیرم هزار کعبه خدا خلق می‌نمود

چنگی به دل نمی‌زد اگر کربلا نداشت

 

حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود

مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت

 

بی تو هوای خانۀ زهرا گرفته بود

این قدر جلوه جاذبۀ مرتضا نداشت

 

شکر خدا که خانه تان هست روی خاک

ور نه زمینِ تیره که دارالشفا نداشت

 

مجموعۀ خصائل بی انتها شدی

یک جا تمام سلسلۀ انبیا شدی

 

گیرم بهار نیست دمی جانفزا که هست

گیرم بهشت نیست غبار شما که هست

 

بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا

گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست

 

در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است

تشریف آورید دو چشمان ما که هست

 

جایی اگر نبود خدا را صدا کنید

باب الجواد و سایۀ ایوان طلا که هست

 

کوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدن

غم نیست روی گنبد و گلدسته‎‌ها که هست

 

خوش گفته‌اند قطره که دریا نمی‌شود

هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود

 

تو آمدی قیامت کبری رقم زدی

بر تارُک همیشۀ عالم علم زدی

 

می خواستی که رشک برند دیگران به من

زلف مرا گره به نسیم حرم زدی

 

حس می‌کنم میان دلم بوی سیب را

از آن زمان که در حرم دل قدم زدی

 

می‌خواستی که شعله بگیریم بی امان

آتش به جان هر غزل محتشم زدی

 

با شیر، طعم روضه‌تان را چشیده‌ام

وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی

 

مجنون کوچه‌های غمم دست من بگیر

دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر

 

تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه

تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه

 

در زیر نیزه‌های شکسته نهان شدی

با زخم های تازه‌تر و بی حساب، آه

 

یک سوی صدای العطش آرام می‌رسید

یک سو صدای هلهله‌ها در شتاب، آه

 

یک سو صدای ضجۀ زینب بلند بود

یک سو صدای مادرت اما کباب، آه

 

یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون

یک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه

 

کم کم نگاه بر بدنت سخت می‌شود

کم کم نفس زدنت سخت می‌شود

به مناسبت ولادت امام حسین (ع)

یک جا تمام سلسلۀ انبیا شدی

روز الست، روز ازل، لحظه‌های عشق

روزی که آفریده شد عالم برای عشق

 

روزی که آفرینش گیتی تمام شد

آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق

 

بودیم گر چه در دل سر گشتگان ولی

کم کم شدیم بین همه آشنای عشق

 

چشمی میان آن همه ما را سوا نمود

دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق

 

دستی به روی شانه‌مان خورد و ناگهان

ما را صدا نمود کسی با صدای عشق

 

روز الست لحظۀ آغاز عاشقی

ما را خدا نمود اسیر خدای عشق

 

عکس خدا نشسته بر آئینه‌هایمان

روز ازل حسینیه شد سینه‌هایمان

 

هستی بهانه بود که سرّی بیان شود

مستی بهانه بود که ساقی عیان شود

 

خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد

تا معنی وجود زمین و زمان شود

 

با دست غیب وقت ظهورت نوشت عشق

وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود

 

قلب مدینه می‌طپد از خاک پای تو

جاروکش همیشۀ این آستان شود

 

حتی بهشت با سر مژگان رسیده است

تا قبله گاه وسعت هفت آسمان شود

 

تو حیدری، تو فاطمه‌ای، تو پیمبری

سوگند بر خدا که خداییش محشری

 

بی تو هزار گوشۀ دنیا صفا نداشت

اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت

 

گیرم هزار کعبه خدا خلق می‌نمود

چنگی به دل نمی‌زد اگر کربلا نداشت

 

حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود

مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت

 

بی تو هوای خانۀ زهرا گرفته بود

این قدر جلوه جاذبۀ مرتضا نداشت

 

شکر خدا که خانه تان هست روی خاک

ور نه زمینِ تیره که دارالشفا نداشت

 

مجموعۀ خصائل بی انتها شدی

یک جا تمام سلسلۀ انبیا شدی

 

گیرم بهار نیست دمی جانفزا که هست

گیرم بهشت نیست غبار شما که هست

 

بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا

گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست

 

در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است

تشریف آورید دو چشمان ما که هست

 

جایی اگر نبود خدا را صدا کنید

باب الجواد و سایۀ ایوان طلا که هست

 

کوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدن

غم نیست روی گنبد و گلدسته‎‌ها که هست

 

خوش گفته‌اند قطره که دریا نمی‌شود

هر یوسفی که یوسف زهرا نمی‌شود

 

تو آمدی قیامت کبری رقم زدی

بر تارُک همیشۀ عالم علم زدی

 

می خواستی که رشک برند دیگران به من

زلف مرا گره به نسیم حرم زدی

 

حس می‌کنم میان دلم بوی سیب را

از آن زمان که در حرم دل قدم زدی

 

می‌خواستی که شعله بگیریم بی امان

آتش به جان هر غزل محتشم زدی

 

با شیر، طعم روضه‌تان را چشیده‌ام

وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی

 

مجنون کوچه‌های غمم دست من بگیر

دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر

 

تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه

تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه

 

در زیر نیزه‌های شکسته نهان شدی

با زخم های تازه‌تر و بی حساب، آه

 

یک سوی صدای العطش آرام می‌رسید

یک سو صدای هلهله‌ها در شتاب، آه

 

یک سو صدای ضجۀ زینب بلند بود

یک سو صدای مادرت اما کباب، آه

 

یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون

یک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه

 

کم کم نگاه بر بدنت سخت می‌شود

کم کم نفس زدنت سخت می‌شود

۲ نظر
 
  • حسین ۱۳۹۸/۰۴/۲۳

    سلام،عالیست... اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم

  • عباس بابایی ۱۳۹۴/۰۳/۰۲

    فوق العاده و سرشار از شاه بیت...خداوند بر توفیقات جناب لطفی و خدمتگزاران سایت بیفزاید. گیرم بهار نیست دمی جانفزا که هست گیرم بهشت نیست غبار شما که هست بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است تشریف آورید دو چشمان ما که هست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×