مشخصات شعر

بینِ خود چند اَرمنی داریم

 

تا نفس هست تا سلامی هست

بالِ پرواز هست بامی هست

 

مَحرم است آن کسی که عاشق شد

تا که لیلا بُود پیامی هست

 

همه جا گشته‌ایم و فهمیدیم

فقط این گوشه احترامی هست

 

ما اویسیم و از قَرَن با ما

تا ابد گِرد تو غلامی هست

 

جبرئیلانِ بامِ عباسیم

تا ابد ما غلامِ عباسیم

 

روی شانه بریز گیسو را

در به در کن هزار آهو را

 

چه کمانی درست کرده خدا

تا گره زد به هم دو ابرو را

 

حق بده، دود می کنند اسپند

خیره شد هر که دید بازو را

 

سوی محمل نمی‌رود زینب

تا نسازی رکاب زانو را

 

قمر خانوادۀ زهرا

سومین شیرزادۀ زهرا

 

با تو دیدیم صد تَهَمتن را

مردِ مرادنِ مرد افکن را

 

یال و کوپالِ شیر می‌ریزد

می‌کشی تا به شانه جوشن را

 

رجزی خوان همه بیاموزند

شور شورآور مطنطن را

 

با زره خود و بیرقت دیدیم

روی این اسب کوهِ آهن را

 

نه که بر خاک ها عَلم بزنی

وای اگر یک نفس قدم بزنی

 

شیر در بیشه‌ها نمی‌ماند

صائقه در سما نمی‌ماند

 

لشکر آنگونه هست گرمِ فرار

که به جز ردِّ پا نمی‌ماند

 

تا قدم می‌زنی به میدان‌ها

در گلوئی صدا نمی‌ماند

 

آنچنان با شتاب می‌تازی

ردّی از تو به جا نمی‌ماند

 

جگرِ سالمی نمی‌بینی

جز سر و دست و پا نمی‌ماند

 

لشکری بود و نیست با عباس

و خدا مست کیست یا عباس

 

سرفراز از تمامی سرها

سروری کن امیرِ سرورها

 

حضرت نافذ البصیرۀ ما

با تو یک شاخصند باورها

 

چقدر خورده‌ای در روضه

نان و سبزی نذرِ مادرها

 

چقدر گفت پیشِ تو زینب

خوش به حالِ تمامِ خواهرها

 

همه در سایۀ تو خوابیدند

روی گل‌ها گرفته‌ای پرها

 

ای تمامیِ غیرت حیدر

شرف الشمسِ حضرت حیدر

 

با تو ای ماه روشنی داریم

حرف‌های نگفتنی داریم

 

چه خیالی است از گِره‌هامان

دست وقتی به دامنی داریم

 

شبِ میلادِ تو سرِ سال است

بینِ خود چند اَرمنی داریم

 

سینۀ ماست جای غم‌هایت

آه قلبی شکستنی داریم

 

جانِ ام‌البنین مرا دریاب

پشت ما، سرزمینِ ما دریاب

 

بینِ خود چند اَرمنی داریم

 

تا نفس هست تا سلامی هست

بالِ پرواز هست بامی هست

 

مَحرم است آن کسی که عاشق شد

تا که لیلا بُود پیامی هست

 

همه جا گشته‌ایم و فهمیدیم

فقط این گوشه احترامی هست

 

ما اویسیم و از قَرَن با ما

تا ابد گِرد تو غلامی هست

 

جبرئیلانِ بامِ عباسیم

تا ابد ما غلامِ عباسیم

 

روی شانه بریز گیسو را

در به در کن هزار آهو را

 

چه کمانی درست کرده خدا

تا گره زد به هم دو ابرو را

 

حق بده، دود می کنند اسپند

خیره شد هر که دید بازو را

 

سوی محمل نمی‌رود زینب

تا نسازی رکاب زانو را

 

قمر خانوادۀ زهرا

سومین شیرزادۀ زهرا

 

با تو دیدیم صد تَهَمتن را

مردِ مرادنِ مرد افکن را

 

یال و کوپالِ شیر می‌ریزد

می‌کشی تا به شانه جوشن را

 

رجزی خوان همه بیاموزند

شور شورآور مطنطن را

 

با زره خود و بیرقت دیدیم

روی این اسب کوهِ آهن را

 

نه که بر خاک ها عَلم بزنی

وای اگر یک نفس قدم بزنی

 

شیر در بیشه‌ها نمی‌ماند

صائقه در سما نمی‌ماند

 

لشکر آنگونه هست گرمِ فرار

که به جز ردِّ پا نمی‌ماند

 

تا قدم می‌زنی به میدان‌ها

در گلوئی صدا نمی‌ماند

 

آنچنان با شتاب می‌تازی

ردّی از تو به جا نمی‌ماند

 

جگرِ سالمی نمی‌بینی

جز سر و دست و پا نمی‌ماند

 

لشکری بود و نیست با عباس

و خدا مست کیست یا عباس

 

سرفراز از تمامی سرها

سروری کن امیرِ سرورها

 

حضرت نافذ البصیرۀ ما

با تو یک شاخصند باورها

 

چقدر خورده‌ای در روضه

نان و سبزی نذرِ مادرها

 

چقدر گفت پیشِ تو زینب

خوش به حالِ تمامِ خواهرها

 

همه در سایۀ تو خوابیدند

روی گل‌ها گرفته‌ای پرها

 

ای تمامیِ غیرت حیدر

شرف الشمسِ حضرت حیدر

 

با تو ای ماه روشنی داریم

حرف‌های نگفتنی داریم

 

چه خیالی است از گِره‌هامان

دست وقتی به دامنی داریم

 

شبِ میلادِ تو سرِ سال است

بینِ خود چند اَرمنی داریم

 

سینۀ ماست جای غم‌هایت

آه قلبی شکستنی داریم

 

جانِ ام‌البنین مرا دریاب

پشت ما، سرزمینِ ما دریاب

 

۱ نظر
 
  • زهرا ۱۳۹۵/۰۱/۲۳

    سلام ، می بخشید من ارتباط بین عنوان شعر و متن کلی شعر رو متوجه نشدم !

  • پاسخ نویسنده متن ۱۳۹۵/۰۱/۲۳

    یعنی ارمنی ها هم به اهل بیت ارادات دارند.

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×