مشخصات شعر

به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)

نخل ام‌البنین ثمر داده

جبریل آمده خبر داده

به همه مژدۀ سحر داده

 

خبر از فیض مستمر داده

نغمه‌ای عاشقانه سر داده

 

که خدا رزق بیشتر داده

نخل ام‌البنین ثمر داده

 

نسل عشق است و پا به پای ادب

مادرش می‌شود خدای ادب

 

روشنی بخش کوچه‌های ادب

پسر کعبه، ناخدای ادب

 

ماه شب‌های عشق آمده است

پاسدار دمشق آمده است

 

هرکسی بوسه از لبش می‌چید

در نگاهش حسین را می‌دید

 

بغل شاه لافتی که رسید

دست و بازوش را علی بوسید

 

مادرش گفت او فدای حسین

پسرم نذر بچه‌های حسین

 

عبد صالح شد و خدایی شد

بس که مشغول دلربایی شد

 

روی خورشید از او طلایی شد

سبک جنگش که مجتبایی شد

 

با حسن گشت و عاقبت یل شد

کسب بازار عشق مختل شد

 

خطبه‌ای خوانده در سفر با عشق

از کلامش رسیده‌ام تا عشق

 

پای وعظش نشسته حالا عشق

عشق هم داد می‌زند یا عشق

 

باب نه, نه, نه,  بیت حاجاتی

تو مفاتیحی از مناجاتی

 

بیکرانی شبیه دریایی

خوش قد و قامتی و بالایی

 

قبله گاه هزار لیلایی

در نمازت عجیب شیدایی

 

درس غیرت به آب می‌دادی

آب را پیچ و تاب می‌دادی

 

جرعه جرعه حیات می‌ریزد

یک نظر، کاینات می‌ریزد

 

پای مشکت فرات می‌ریزد

از نگاهت صفات می‌ریزد

 

باد و باران مسخرت هستند

جمله سرباز لشگرت هستند

 

روز آخر رسیده، بیماری

حال عشق و تب سفر داری

 

توی خیمه نگاه تر داری

می‌روی تا که مشک برداری

 

جای دستت دو بال می‌خواهی

رخصت اتصال می‌خواهی

 

در تن تو برو بیا شده بود

جای شمشیر و نیزه‌ها شده بود

 

دشمن تو چه بی حیا شده بود

قصد اصلیش خیمه‌ها شده بود

 

فصل عشق و جنون سرازیر است

از نگاه تو خون سرازیر است

به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)

نخل ام‌البنین ثمر داده

جبریل آمده خبر داده

به همه مژدۀ سحر داده

 

خبر از فیض مستمر داده

نغمه‌ای عاشقانه سر داده

 

که خدا رزق بیشتر داده

نخل ام‌البنین ثمر داده

 

نسل عشق است و پا به پای ادب

مادرش می‌شود خدای ادب

 

روشنی بخش کوچه‌های ادب

پسر کعبه، ناخدای ادب

 

ماه شب‌های عشق آمده است

پاسدار دمشق آمده است

 

هرکسی بوسه از لبش می‌چید

در نگاهش حسین را می‌دید

 

بغل شاه لافتی که رسید

دست و بازوش را علی بوسید

 

مادرش گفت او فدای حسین

پسرم نذر بچه‌های حسین

 

عبد صالح شد و خدایی شد

بس که مشغول دلربایی شد

 

روی خورشید از او طلایی شد

سبک جنگش که مجتبایی شد

 

با حسن گشت و عاقبت یل شد

کسب بازار عشق مختل شد

 

خطبه‌ای خوانده در سفر با عشق

از کلامش رسیده‌ام تا عشق

 

پای وعظش نشسته حالا عشق

عشق هم داد می‌زند یا عشق

 

باب نه, نه, نه,  بیت حاجاتی

تو مفاتیحی از مناجاتی

 

بیکرانی شبیه دریایی

خوش قد و قامتی و بالایی

 

قبله گاه هزار لیلایی

در نمازت عجیب شیدایی

 

درس غیرت به آب می‌دادی

آب را پیچ و تاب می‌دادی

 

جرعه جرعه حیات می‌ریزد

یک نظر، کاینات می‌ریزد

 

پای مشکت فرات می‌ریزد

از نگاهت صفات می‌ریزد

 

باد و باران مسخرت هستند

جمله سرباز لشگرت هستند

 

روز آخر رسیده، بیماری

حال عشق و تب سفر داری

 

توی خیمه نگاه تر داری

می‌روی تا که مشک برداری

 

جای دستت دو بال می‌خواهی

رخصت اتصال می‌خواهی

 

در تن تو برو بیا شده بود

جای شمشیر و نیزه‌ها شده بود

 

دشمن تو چه بی حیا شده بود

قصد اصلیش خیمه‌ها شده بود

 

فصل عشق و جنون سرازیر است

از نگاه تو خون سرازیر است

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×