مشخصات شعر

گاه چون مهر نبوت به سر شانۀ اوست

این حسینی است که حق دلبر جانانۀ اوست

بحر عصمت صدف گوهر یکدانۀ اوست

 

این همان شمع شبستان ولایت که ز عشق

شمع ایوان فلک سوخته پروانۀ اوست

 

گاه چون آیۀ رحمت شرف دوش نبی است

گاه چون مهر نبوت به سر شانۀ اوست

 

این همان شاه که با خیل ملک روح الامین

به گدایی همه شب بر در کاشانۀ اوست

 

این همان رند قدح نوش که با چرخ نهم

از ازل تا به ابد نالۀ مستانۀ اوست

 

می گساری است که هر درد و غم و زهر و الم

داشت ساقی ازل جمله به پیمانۀ اوست

 

هرکسی رند قلندروش و صافی مشرب

جرعه نوش وی و دردی کش میخانۀ اوست

 

آنکه افسانه خوبان شده در عرصۀ حسن

گوش آفاق پر از قصه و افسانۀ اوست

 

گرچه آئینۀ حق خانه ندارد ذوقی

گاه گاهی دل ویرانۀ ما خانۀ اوست

 

این جوابی است بر آن مرثیه، کش گفت وصال

این حسین کیست که عالم همه دیوانۀ اوست؟

گاه چون مهر نبوت به سر شانۀ اوست

این حسینی است که حق دلبر جانانۀ اوست

بحر عصمت صدف گوهر یکدانۀ اوست

 

این همان شمع شبستان ولایت که ز عشق

شمع ایوان فلک سوخته پروانۀ اوست

 

گاه چون آیۀ رحمت شرف دوش نبی است

گاه چون مهر نبوت به سر شانۀ اوست

 

این همان شاه که با خیل ملک روح الامین

به گدایی همه شب بر در کاشانۀ اوست

 

این همان رند قدح نوش که با چرخ نهم

از ازل تا به ابد نالۀ مستانۀ اوست

 

می گساری است که هر درد و غم و زهر و الم

داشت ساقی ازل جمله به پیمانۀ اوست

 

هرکسی رند قلندروش و صافی مشرب

جرعه نوش وی و دردی کش میخانۀ اوست

 

آنکه افسانه خوبان شده در عرصۀ حسن

گوش آفاق پر از قصه و افسانۀ اوست

 

گرچه آئینۀ حق خانه ندارد ذوقی

گاه گاهی دل ویرانۀ ما خانۀ اوست

 

این جوابی است بر آن مرثیه، کش گفت وصال

این حسین کیست که عالم همه دیوانۀ اوست؟

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×