مشخصات شعر

به مناسبت ولادت امام حسین (ع)

مدینه گشته چراغان ز نور بارقــه‌اش

بیا به ساحت خورشیــد اِنَّما برویــم

به دیدن گــلی از گلشـــن کَسا برویم

 

مدینه گشته چراغان ز نور بارقــه‌اش

زده است دست تمنا شفق به صاعقه‌اش

 

جهان به درج ولایت یکی گوهر دارد

بــه گـاهوارۀ عزت علـی پسر دارد

 

ببین به خانۀ زهرا حضور فوج ملــک

گرفتـــه راه سما را خروش موج ملک

 

مهی ز گسترۀ آسمـان فرود آمــد

بــه گوش بادیه آوای رود رود آمـد

 

کسی که خُلد برین را خدا به نامش کرد

ملک زمین و زمان انس و جان سلامش کرد

 

کسی که جلوۀ حق در فروغ رویش بود

نشــان بوســۀ مستانـه بر گلویش بود

 

ندیده چشم دو عالم چنین طلایـــۀ او

نشستــه شـاخۀ طوبــی به زیر سایۀ او

 

به ابرگفتم از او چشم مهربان‌تر کیست

ز شرم صاعقه زد، هرکجا رسید گریست

 

تو ای ترانۀ رودی که جاری عشق است

صفا ز یمن تو اندر صحاری عشق است

 

صدای سبز تو می‌آید از دل صحـرا

چه با صفا شده ای گل ز تو گلِ صحرا

 

نهفته زورق عزت به موج سینـۀ تو

شــرف نشسته چه مستانه در سفینۀ تو

 

بسیط مهبط تو جلوۀ بهـاران است

رهیـن منت خاکت بهشت رضوان است

 

نه اینکه ساقی ایمان اسیر جام تو شد

هــزار یوسف مصری یکی غلام تو شد

 

اگر به نام تو آدم لبش نمی‌جنبید

چـگونه عفو خدا را به چشم خود می‌دید

 

نجات نوح ز طوفان زخیر و برکت توست

جهان و هرچه در آن است مات هیبت توست

 

کلام معجز صد موسی کلیــم تویی

طلایـــه‌دار کرامت تویی کریم تویی

 

گرفته فطرس اگر پر ز یمن مقدم توست

هزار چشمۀ احسان به چشم زمزم توست

 

فدای مقدم پاکت جهان و هستی بـاد

بنازمت که دلت پر ز حق پرستی باد

 

به آذری نظری کن توای بصیرت عشق

ببخش رزق دلش را تو هُرم طینت عشق

 

به مناسبت ولادت امام حسین (ع)

مدینه گشته چراغان ز نور بارقــه‌اش

بیا به ساحت خورشیــد اِنَّما برویــم

به دیدن گــلی از گلشـــن کَسا برویم

 

مدینه گشته چراغان ز نور بارقــه‌اش

زده است دست تمنا شفق به صاعقه‌اش

 

جهان به درج ولایت یکی گوهر دارد

بــه گـاهوارۀ عزت علـی پسر دارد

 

ببین به خانۀ زهرا حضور فوج ملــک

گرفتـــه راه سما را خروش موج ملک

 

مهی ز گسترۀ آسمـان فرود آمــد

بــه گوش بادیه آوای رود رود آمـد

 

کسی که خُلد برین را خدا به نامش کرد

ملک زمین و زمان انس و جان سلامش کرد

 

کسی که جلوۀ حق در فروغ رویش بود

نشــان بوســۀ مستانـه بر گلویش بود

 

ندیده چشم دو عالم چنین طلایـــۀ او

نشستــه شـاخۀ طوبــی به زیر سایۀ او

 

به ابرگفتم از او چشم مهربان‌تر کیست

ز شرم صاعقه زد، هرکجا رسید گریست

 

تو ای ترانۀ رودی که جاری عشق است

صفا ز یمن تو اندر صحاری عشق است

 

صدای سبز تو می‌آید از دل صحـرا

چه با صفا شده ای گل ز تو گلِ صحرا

 

نهفته زورق عزت به موج سینـۀ تو

شــرف نشسته چه مستانه در سفینۀ تو

 

بسیط مهبط تو جلوۀ بهـاران است

رهیـن منت خاکت بهشت رضوان است

 

نه اینکه ساقی ایمان اسیر جام تو شد

هــزار یوسف مصری یکی غلام تو شد

 

اگر به نام تو آدم لبش نمی‌جنبید

چـگونه عفو خدا را به چشم خود می‌دید

 

نجات نوح ز طوفان زخیر و برکت توست

جهان و هرچه در آن است مات هیبت توست

 

کلام معجز صد موسی کلیــم تویی

طلایـــه‌دار کرامت تویی کریم تویی

 

گرفته فطرس اگر پر ز یمن مقدم توست

هزار چشمۀ احسان به چشم زمزم توست

 

فدای مقدم پاکت جهان و هستی بـاد

بنازمت که دلت پر ز حق پرستی باد

 

به آذری نظری کن توای بصیرت عشق

ببخش رزق دلش را تو هُرم طینت عشق

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×