مشخصات شعر

از روی تل برای پیمبر سخن بگو

اندوه‌های قلب تو از سرمه رنگ داشت

از زخم، صبح آینه‌ات شام زنگ داشت

 

خون بود لخته لخته به چشم تو می‌نشست

لختی اگر وداع برادر درنگ داشت

 

از روی تل برای پیمبر سخن بگو

این گیسوان کیست که قاتل به چنگ داشت؟

 

دیدی که از دلت عطشِ بوسه می‌چکد

از آن گلو که از شفق و لاله رنگ داشت

 

خطبه شکن شده است کسی که به نیزه‌ها

آیات وحی بر لبش آغوش تنگ داشت

 

 

سر را بزن به چوبۀ محمل که روی نی

پیشانی برادرت، اندوه سنگ داشت

از روی تل برای پیمبر سخن بگو

اندوه‌های قلب تو از سرمه رنگ داشت

از زخم، صبح آینه‌ات شام زنگ داشت

 

خون بود لخته لخته به چشم تو می‌نشست

لختی اگر وداع برادر درنگ داشت

 

از روی تل برای پیمبر سخن بگو

این گیسوان کیست که قاتل به چنگ داشت؟

 

دیدی که از دلت عطشِ بوسه می‌چکد

از آن گلو که از شفق و لاله رنگ داشت

 

خطبه شکن شده است کسی که به نیزه‌ها

آیات وحی بر لبش آغوش تنگ داشت

 

 

سر را بزن به چوبۀ محمل که روی نی

پیشانی برادرت، اندوه سنگ داشت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×