مشخصات شعر

طفل بی گناه

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد

کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد

 

سه ساله‌ای که تمام تنش کبود شده

دوباره روی تنش یک رد سیاه افتاد

 

همین که فاطمه آن نیمه شب صدایش کرد

بدون آنکه بفهمد که بین راه افتاد

 

مگر چه ضربۀ سختی به صورتش خورده

که وقت دیدنش عمه به اشتباه افتاد

 

چه کرده بود مگر؟ کل کاروان دیدند

که موی سوخته‌اش دست یک سپاه افتاد

 

گه ورود به کوفه به خاطرش آمد

که یادگار عمو بین خیمه‌گاه افتاد

 

به روی نیزه پدر را نگاه می‌کرد و ....

.... به سینه می‌زد و می‌گفت آه آه، افتاد

 

کنار چشم پدر دست بسته در این راه

هزار مرتبه این طفل بی گناه افتاد

طفل بی گناه

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد

کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد

 

سه ساله‌ای که تمام تنش کبود شده

دوباره روی تنش یک رد سیاه افتاد

 

همین که فاطمه آن نیمه شب صدایش کرد

بدون آنکه بفهمد که بین راه افتاد

 

مگر چه ضربۀ سختی به صورتش خورده

که وقت دیدنش عمه به اشتباه افتاد

 

چه کرده بود مگر؟ کل کاروان دیدند

که موی سوخته‌اش دست یک سپاه افتاد

 

گه ورود به کوفه به خاطرش آمد

که یادگار عمو بین خیمه‌گاه افتاد

 

به روی نیزه پدر را نگاه می‌کرد و ....

.... به سینه می‌زد و می‌گفت آه آه، افتاد

 

کنار چشم پدر دست بسته در این راه

هزار مرتبه این طفل بی گناه افتاد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×