مشخصات شعر

می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!

یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟


آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند
تا به سبک «حیدر»ی تمرین کرّاری کند


می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم می‌دوزد، علی!


مانده‌ام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی


بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!


با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!


نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن


این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده


فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود


الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش می‌شد چشم‌هایت را بپوشانی پسر!  


بی نقاب ای جلوۀ حسن خدا دادی نجنگ
سعی کن تا می‌شود بی خُود فولادی نجنگ


خوب می‌دانم به فکر ذوالفقار افتاده‌ای
بی قراری می‌کنی، حقّا که حیدر زاده‌ای


رمز از جا کندنش یادت بماند «یا علی» ست
آخر این «لا سَیف» وقفِ «لافتی الا علی» ست


حالت «عین» علی دارد سر تیغ دو دم
من خودم هم «یا علی» می‌گفتم آن را می‌زدم


تشنه‌ای، فهمیدم از آن جا که زیباتر شدی
تا لبانت خشک شد انگار شیداتر شدی


باز هم تا صحبت از لب تشنگی و آب شد
روی ماهت مثل اقیانوسی از مهتاب شد


عکس ماه آن هم به روی موج دریا دیدنی ست
مستی فرزند زهرا پیش مولا دیدنی ست


رزم عباس و علی، به به! چه رزمی می‌شود!
ساقی و سقا کنار هم، چه بزمی می‌شود!


مثل اینکه باز دستی آشنا در می‌زند
سرخوشی با من؛ ولی این دست خوش‌تر می‌زند


خواهشت را از نگاهت خوانده‌ام؛ باشد! برو
درس این جا ختم شد؛ دیگر حسین آمد برو

می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!

یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟


آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند
تا به سبک «حیدر»ی تمرین کرّاری کند


می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم می‌دوزد، علی!


مانده‌ام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی


بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!


با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!


نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن


این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده


فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود


الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش می‌شد چشم‌هایت را بپوشانی پسر!  


بی نقاب ای جلوۀ حسن خدا دادی نجنگ
سعی کن تا می‌شود بی خُود فولادی نجنگ


خوب می‌دانم به فکر ذوالفقار افتاده‌ای
بی قراری می‌کنی، حقّا که حیدر زاده‌ای


رمز از جا کندنش یادت بماند «یا علی» ست
آخر این «لا سَیف» وقفِ «لافتی الا علی» ست


حالت «عین» علی دارد سر تیغ دو دم
من خودم هم «یا علی» می‌گفتم آن را می‌زدم


تشنه‌ای، فهمیدم از آن جا که زیباتر شدی
تا لبانت خشک شد انگار شیداتر شدی


باز هم تا صحبت از لب تشنگی و آب شد
روی ماهت مثل اقیانوسی از مهتاب شد


عکس ماه آن هم به روی موج دریا دیدنی ست
مستی فرزند زهرا پیش مولا دیدنی ست


رزم عباس و علی، به به! چه رزمی می‌شود!
ساقی و سقا کنار هم، چه بزمی می‌شود!


مثل اینکه باز دستی آشنا در می‌زند
سرخوشی با من؛ ولی این دست خوش‌تر می‌زند


خواهشت را از نگاهت خوانده‌ام؛ باشد! برو
درس این جا ختم شد؛ دیگر حسین آمد برو

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×