مشخصات شعر

مسافر کربلا

شعله می‌کشد در من عشق آتشین تو

می‌کشد مرا بویی سوی سرزمین تو

 

می‌شود شروع این بار سال هجری عشقی

تا به راه می‌افتی مست از مدینه تو

 

عشق کربلا دارد، کربلا بلا دارد

با بلاکشان گفتند سرّ سرزمین تو

 

مثل قرص خورشیدی آنچنان تو تابیدی

تا علم به دست آمد ماه از یمین تو

 

ـ کو کجاست عیاری تا کند مرا یاری؟

محو شد در آن غوغا بانگ آخرین تو

 

«یا سیوفِ» تو تنها پاسخش رسید آقا

سی هزار شمشیرند تشنه در کمین تو

 

میوۀ دل طاها! جای بوسۀ زهرا

بوسه می‌زند حالا سنگ بر جبین تو

 

پیرهن نزن بالا چشم حرمله تیز است

می‌کشد سرک شاید قلب نازنین تو...

 

من گمان کنم بر نی مثل خواهرت نشناخت

صورت تو را حتی صورت آفرین تو

 

مسافر کربلا

شعله می‌کشد در من عشق آتشین تو

می‌کشد مرا بویی سوی سرزمین تو

 

می‌شود شروع این بار سال هجری عشقی

تا به راه می‌افتی مست از مدینه تو

 

عشق کربلا دارد، کربلا بلا دارد

با بلاکشان گفتند سرّ سرزمین تو

 

مثل قرص خورشیدی آنچنان تو تابیدی

تا علم به دست آمد ماه از یمین تو

 

ـ کو کجاست عیاری تا کند مرا یاری؟

محو شد در آن غوغا بانگ آخرین تو

 

«یا سیوفِ» تو تنها پاسخش رسید آقا

سی هزار شمشیرند تشنه در کمین تو

 

میوۀ دل طاها! جای بوسۀ زهرا

بوسه می‌زند حالا سنگ بر جبین تو

 

پیرهن نزن بالا چشم حرمله تیز است

می‌کشد سرک شاید قلب نازنین تو...

 

من گمان کنم بر نی مثل خواهرت نشناخت

صورت تو را حتی صورت آفرین تو

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×