مشخصات شعر

نای و نی

آسمان حالت سرخ‌‌ـ‌آبی دلبازی داشت

باز در سینۀ خود قصۀ پروازی داشت

 

از سواری که لبش تشنۀ زیبایی بود 

و غزالی که پر از حس غزل‌بازی،  داشت‌ -

 

رو به یک معرکه گرگ‌ـ‌آدم مومن!! می‌رفت 

جرمش این بود که چشمان پر از نازی داشت

 

یک دلِ راضی پر می‌زد و دنبال خودش،

آه! یک خیمه دلِ کوچک ناراضی داشت

 

قصۀ عشق مگر می‌شد از این عریان‌تر؟

او چرا باز در اعماق گلو رازی داشت؟

 

بند بند دل نی در رگ او می‌لرزید

او که در نی نی چشمانش آوازی داشت

 

خونش آرام به مرغان مهاجر فهماند:

عشق سیمای سفید غلط اندازی داشت

 

قصه‌اش پشت پریشانی شب پایان یافت

آه از قصۀ زینب که چه آغازی داشت! ...

نای و نی

آسمان حالت سرخ‌‌ـ‌آبی دلبازی داشت

باز در سینۀ خود قصۀ پروازی داشت

 

از سواری که لبش تشنۀ زیبایی بود 

و غزالی که پر از حس غزل‌بازی،  داشت‌ -

 

رو به یک معرکه گرگ‌ـ‌آدم مومن!! می‌رفت 

جرمش این بود که چشمان پر از نازی داشت

 

یک دلِ راضی پر می‌زد و دنبال خودش،

آه! یک خیمه دلِ کوچک ناراضی داشت

 

قصۀ عشق مگر می‌شد از این عریان‌تر؟

او چرا باز در اعماق گلو رازی داشت؟

 

بند بند دل نی در رگ او می‌لرزید

او که در نی نی چشمانش آوازی داشت

 

خونش آرام به مرغان مهاجر فهماند:

عشق سیمای سفید غلط اندازی داشت

 

قصه‌اش پشت پریشانی شب پایان یافت

آه از قصۀ زینب که چه آغازی داشت! ...

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×