مشخصات شعر

زبان حال حضرت زینب (س) با آقا اباالفضل العباس (ع)

نادیدنی‌ها

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی

 

آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را

وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی

 

آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است

اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی

 

حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست

آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی

 

شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکت

مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی

 

بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد

چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی

 

دلخونی اما برادر دلخون‌تر از من کسی نیست

آخر تو بر خاک صحرا مولای بی سر ندیدی

 

قلبت نشد پاره پاره، آن شب خرابه نبودی

آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی

 

سقا! تو ساغر ندیدی، در تشت زر، سر ندیدی

جای نیِ خیزران بر لب‌های دلبر ندیدی

 

 

زبان حال حضرت زینب (س) با آقا اباالفضل العباس (ع)

نادیدنی‌ها

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی

 

آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را

وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی

 

آری در آوردن تیر بی دست از دیده سخت است

اما در آوردن تیر از نای اصغر ندیدی

 

حیرانی یک پدر را با نعش نوزاد بر دست

آن بهت و ناباوری را در چشم مادر ندیدی

 

شد پیش تو ناامیدی تیر نشسته به مشکت

مثل من اطراف عشقت انبوه لشکر ندیدی

 

بر گودی گرم گودال خوب است چشمت نیفتاد

چون چشم ناباور من دستی به خنجر ندیدی

 

دلخونی اما برادر دلخون‌تر از من کسی نیست

آخر تو بر خاک صحرا مولای بی سر ندیدی

 

قلبت نشد پاره پاره، آن شب خرابه نبودی

آنجا سر یک پدر را در دست دختر ندیدی

 

سقا! تو ساغر ندیدی، در تشت زر، سر ندیدی

جای نیِ خیزران بر لب‌های دلبر ندیدی

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×