مشخصات شعر

با یاد حسین (ع) پاسدار شرف بشریت

خواب

چو هیهای سواران دشت‌ها را
به زیر بال گیرد، شاید این اوست-
من و آیینه می‌گوییم و آنگاه
فغان سر می‌دهیم از ماتم دوست

 


فغان سر می‌دهیم و یکدگر را
ملامت می‌کنیم از زنده ماندن
در آنجایی که خورشید آفرین خواند
به مردان، شعر مردن را نخواندن

 


نخواندیم ای برادر تا بمانیم
سحرگاهان که چاووشان خورشید
خروشیدند و رفتن ساز کردند
خروس خستگی در ما خروشید:

 


بخوابید! آه خوابیدیم و دیدیم
هزاران کرکس برگشته منقار
چو ابر واژگون پر می‌گشایند
به روی نعش خورشید نگون سار

 


وزان در دشت اسبی سایه رفتار
به رنگ گردباد آسیمه سر بود
رها در باد یال نقره فامش
به خون تازۀ خورشید، تر بود...

با یاد حسین (ع) پاسدار شرف بشریت

خواب

چو هیهای سواران دشت‌ها را
به زیر بال گیرد، شاید این اوست-
من و آیینه می‌گوییم و آنگاه
فغان سر می‌دهیم از ماتم دوست

 


فغان سر می‌دهیم و یکدگر را
ملامت می‌کنیم از زنده ماندن
در آنجایی که خورشید آفرین خواند
به مردان، شعر مردن را نخواندن

 


نخواندیم ای برادر تا بمانیم
سحرگاهان که چاووشان خورشید
خروشیدند و رفتن ساز کردند
خروس خستگی در ما خروشید:

 


بخوابید! آه خوابیدیم و دیدیم
هزاران کرکس برگشته منقار
چو ابر واژگون پر می‌گشایند
به روی نعش خورشید نگون سار

 


وزان در دشت اسبی سایه رفتار
به رنگ گردباد آسیمه سر بود
رها در باد یال نقره فامش
به خون تازۀ خورشید، تر بود...

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×