مشخصات شعر

آفتاب بر خاک

گل در مسیر غارت کولاک مانده بود

زیر تهاجم خس و خاشاک مانده بود

 

در پیش چشم مضطرب و شرمگین رود

روح لطیف آب عطشناک مانده بود

 

زیر نگاه سنگى و گستاخ کرکسان

شیرى اگرچه زخمى، بی‌باک مانده بود

 

 شب بود و شب، سپیده سر سرزدن نداشت

شب بود و آفتاب که بر خاک مانده بود!

 

کوچید آفتاب، و از او به یادگار

یک کاروان ستارۀ غمناک مانده بود!

 

 از التهاب صاعقه، در روزگار شب

در ذهن خاک، خاطره‌اى پاک مانده بود

آفتاب بر خاک

گل در مسیر غارت کولاک مانده بود

زیر تهاجم خس و خاشاک مانده بود

 

در پیش چشم مضطرب و شرمگین رود

روح لطیف آب عطشناک مانده بود

 

زیر نگاه سنگى و گستاخ کرکسان

شیرى اگرچه زخمى، بی‌باک مانده بود

 

 شب بود و شب، سپیده سر سرزدن نداشت

شب بود و آفتاب که بر خاک مانده بود!

 

کوچید آفتاب، و از او به یادگار

یک کاروان ستارۀ غمناک مانده بود!

 

 از التهاب صاعقه، در روزگار شب

در ذهن خاک، خاطره‌اى پاک مانده بود

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×