مشخصات شعر

شعر عاشورایی خواجوی کرمانی

فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول

به حلق تشنۀ آن رشک غنچۀ سیراب

که رخ به خون جگر شوید از غمش عناب

 

شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار

مه دوازده برج و امام شش محراب



فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
بهار عشرت و نوباوۀ دل اصحاب


حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسد

شود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب

 

و گر سپهر برد نام آتش جگرش

کند به اشک چو پروین ستارگان را آب

 

به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخرید

گشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید

شعر عاشورایی خواجوی کرمانی

فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول

به حلق تشنۀ آن رشک غنچۀ سیراب

که رخ به خون جگر شوید از غمش عناب

 

شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار

مه دوازده برج و امام شش محراب



فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول
بهار عشرت و نوباوۀ دل اصحاب


حدیث مقتل او گر به گوش کوه رسد

شود ز خون دل اجزای او عقیق مذاب

 

و گر سپهر برد نام آتش جگرش

کند به اشک چو پروین ستارگان را آب

 

به کربلا شد و کرب و بلا به جان بخرید

گشود بال و ازین تیره خاکدان بپرید

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×