مشخصات شعر

بند سوم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی

روزی که دشت ماریه دریای خون شدی

جان‌های پاک از تن خاکی برون شدی

عقل درشت خوی، اسیر جنون شدی

«کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی‌‌ستون شدی»

 

 

تا خیمه‌های بر شده آسمان شکوه

شد سوخته ز آتش بیداد آن گروه

آمد زمانه زین همه اندوه در ستوه

«کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه، که روی زمین قیرگون شدی»

 

 

دیگر نتافت شمع شب افروز اهل بیت

در آستان آه غم اندوز اهل بیت

چون شام تیره گشت مگر روز اهل بیت

«کاش آن زمان ز آه جگرسوز اهل بیت

یک شعله برق خرمن گردون دون شدی»

 

 

نشنیده گوش چرخ، چنان تلخ داستان

نادیده چشم دهر، چنین ظلم در جهان

زین جان شکار حادثه، وین محنت گران

«کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوی زمین بی‌سکون شدی»

 

 

با آن دل شکسته و آن جسم چاک چاک

آن آیت الهی، آن جان تابناک

افتاد همچو مهر جهانتاب در مغاک

«کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی»

 

 

 

در زورق شهادت و ایثار تا نشست

گرداب حادثات بر او راه چاره بست

در راه دوست سر ز تن افکند و جان زدست

«کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقۀ دریای خون شدی»

 

 

در آفتاب شعله‌ور تا سوز حشر

پیدا شود چو روز قیامت فرو ز حشر

گیرند کیفر آن همه اعدای او ز حشر

«این انتقام که نفتادی به روز حشر

با این عمل معامله دهر چون شدی»

 

 

میزان عدل را، چو به محشر در آورند

ناکرده شرم خیل ستم گستر آورند

وان گاه خون نوشته سوی داور آورند

«آل علی، چو دست تظلم برآورند

«ارکان عرش را به تلاطم درآورند»

 

 

بند سوم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی

روزی که دشت ماریه دریای خون شدی

جان‌های پاک از تن خاکی برون شدی

عقل درشت خوی، اسیر جنون شدی

«کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بی‌‌ستون شدی»

 

 

تا خیمه‌های بر شده آسمان شکوه

شد سوخته ز آتش بیداد آن گروه

آمد زمانه زین همه اندوه در ستوه

«کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه، که روی زمین قیرگون شدی»

 

 

دیگر نتافت شمع شب افروز اهل بیت

در آستان آه غم اندوز اهل بیت

چون شام تیره گشت مگر روز اهل بیت

«کاش آن زمان ز آه جگرسوز اهل بیت

یک شعله برق خرمن گردون دون شدی»

 

 

نشنیده گوش چرخ، چنان تلخ داستان

نادیده چشم دهر، چنین ظلم در جهان

زین جان شکار حادثه، وین محنت گران

«کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوی زمین بی‌سکون شدی»

 

 

با آن دل شکسته و آن جسم چاک چاک

آن آیت الهی، آن جان تابناک

افتاد همچو مهر جهانتاب در مغاک

«کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی»

 

 

 

در زورق شهادت و ایثار تا نشست

گرداب حادثات بر او راه چاره بست

در راه دوست سر ز تن افکند و جان زدست

«کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقۀ دریای خون شدی»

 

 

در آفتاب شعله‌ور تا سوز حشر

پیدا شود چو روز قیامت فرو ز حشر

گیرند کیفر آن همه اعدای او ز حشر

«این انتقام که نفتادی به روز حشر

با این عمل معامله دهر چون شدی»

 

 

میزان عدل را، چو به محشر در آورند

ناکرده شرم خیل ستم گستر آورند

وان گاه خون نوشته سوی داور آورند

«آل علی، چو دست تظلم برآورند

«ارکان عرش را به تلاطم درآورند»

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×