مشخصات شعر

گلریز

فکر بِکرم چو زِ هَر دایره پرهیز کند
روی‌گردان نظر از هر غم ناچیز کند

 

گوش دل راز مگو بشنود از پردۀ غیب
تا چه مقدار کسی گوش دلی تیز کند

 

آسمان امشب اگر بارش رحمت ریزد
همره بارش خود زمزمه‌ای نیز کند

 

باب رحمت به سراپرده اگر باز شود
به تُهی دستی دل، فاطمه گلریز کند

 

عارفی نیست که تسبیح بهاران شنود
باز هر دم سخن از زردی پاییز کند

 

احسن الحال چو از ناحیه زینب شد
فرد عصیان‌زده را عبد سحرخیز کند

 

هر که دل‌سوختۀ حضرت زهرا بشود
تازه افروختۀ زینب کبری بشود

 

پیر شد هر که دل‌افروختۀ زینب شد
آن دلی سوخت که دل سوختۀ زینب شد

 

عمر اگر در ره بانوی وفا رفت ز دست
نشد از دست که اندوخته زینب شد

 

هر که شد عبد درش عارفِ بالله‌اش خوان
که دلش معرفت‌آموختۀ زینب شد

 

شده عالم همه حیران حسینش امّا
چشم ارباب کرم دوختۀ زینب شد

 

آنکه دل را به غم و محنت دنیا نفروخت
تا ابد بندۀ نفروخته زینب شد

 

چه کند شعلۀ محشر به سراپردۀ دل
که شفیعش جگرسوختۀ زینب شد

 

چشم ما کاسۀ باب الکرم گریۀ ماست
هرکجا نام وی آید حرم گریۀ ماست

گلریز

فکر بِکرم چو زِ هَر دایره پرهیز کند
روی‌گردان نظر از هر غم ناچیز کند

 

گوش دل راز مگو بشنود از پردۀ غیب
تا چه مقدار کسی گوش دلی تیز کند

 

آسمان امشب اگر بارش رحمت ریزد
همره بارش خود زمزمه‌ای نیز کند

 

باب رحمت به سراپرده اگر باز شود
به تُهی دستی دل، فاطمه گلریز کند

 

عارفی نیست که تسبیح بهاران شنود
باز هر دم سخن از زردی پاییز کند

 

احسن الحال چو از ناحیه زینب شد
فرد عصیان‌زده را عبد سحرخیز کند

 

هر که دل‌سوختۀ حضرت زهرا بشود
تازه افروختۀ زینب کبری بشود

 

پیر شد هر که دل‌افروختۀ زینب شد
آن دلی سوخت که دل سوختۀ زینب شد

 

عمر اگر در ره بانوی وفا رفت ز دست
نشد از دست که اندوخته زینب شد

 

هر که شد عبد درش عارفِ بالله‌اش خوان
که دلش معرفت‌آموختۀ زینب شد

 

شده عالم همه حیران حسینش امّا
چشم ارباب کرم دوختۀ زینب شد

 

آنکه دل را به غم و محنت دنیا نفروخت
تا ابد بندۀ نفروخته زینب شد

 

چه کند شعلۀ محشر به سراپردۀ دل
که شفیعش جگرسوختۀ زینب شد

 

چشم ما کاسۀ باب الکرم گریۀ ماست
هرکجا نام وی آید حرم گریۀ ماست

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×