مشخصات شعر

یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

اى که پیچید شبى‌ در دل این کوچه صدایت!
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت


تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم،  شام غریبان عزایت!


عطش و آتش و تنهایى و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از خاطرۀ کرب و بلایت


همرهانت صفى از آینه بودند و خوش آن روز
که درخشید خدا در همۀ ‌آینه‌‏هایت


کاش بودیم و سر و دیده و دستى چو ابالفضل
می‌فشاندیم سبک‌‏تر ز کفى ‌آب به پایت


از فراسوى ازل تا ابد ـ اى ‌حلق بریده!
می‏‌رود دایره در دایره پژواک صدایت

یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

اى که پیچید شبى‌ در دل این کوچه صدایت!
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت


تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست
ای شب تار عدم،  شام غریبان عزایت!


عطش و آتش و تنهایى و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از خاطرۀ کرب و بلایت


همرهانت صفى از آینه بودند و خوش آن روز
که درخشید خدا در همۀ ‌آینه‌‏هایت


کاش بودیم و سر و دیده و دستى چو ابالفضل
می‌فشاندیم سبک‌‏تر ز کفى ‌آب به پایت


از فراسوى ازل تا ابد ـ اى ‌حلق بریده!
می‏‌رود دایره در دایره پژواک صدایت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×