مشخصات شعر

یک دشت سرشار از شجاعت بود

وقتی صدای شوم دشمن را در لحظه‏‏‌های جنگ حس می‏‌کرد
سنگینی بغض نرفتن را بر سینه‏‌اش چون سنگ حس می‏‌کرد


با آنکه مشتاق شهادت بود ـ در آن زمین پرخطر ـ اما
یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس می‌کرد


یک دشت سرشار از شجاعت بود اما خجالت می‏‌کشید از خود
وقتی غریبی برادر را در آن زمان تنگ حس می‏‌کرد


اهل حرم وقتی که سقا را،  ماه بنی‏ هاشم صدا کردند
خورشید در چشمان او خود را کوچکتر و بی‏رنگ حس می‏‌کرد


در اوج جانبازی دلش می‏‌خواست صد جان دیگر هم فدا می‏‌کرد
یک جان به راه دوست دادن را در جان‏ نثاری ننگ حس می‏‌کرد


دور از حسین تشنه ‏لب هرچند در خاک و خون افتاده بود اما
آواز هل من ناصرش را با غمگین‌‏ترین آهنگ حس می‏‌کرد

یک دشت سرشار از شجاعت بود

وقتی صدای شوم دشمن را در لحظه‏‏‌های جنگ حس می‏‌کرد
سنگینی بغض نرفتن را بر سینه‏‌اش چون سنگ حس می‏‌کرد


با آنکه مشتاق شهادت بود ـ در آن زمین پرخطر ـ اما
یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس می‌کرد


یک دشت سرشار از شجاعت بود اما خجالت می‏‌کشید از خود
وقتی غریبی برادر را در آن زمان تنگ حس می‏‌کرد


اهل حرم وقتی که سقا را،  ماه بنی‏ هاشم صدا کردند
خورشید در چشمان او خود را کوچکتر و بی‏رنگ حس می‏‌کرد


در اوج جانبازی دلش می‏‌خواست صد جان دیگر هم فدا می‏‌کرد
یک جان به راه دوست دادن را در جان‏ نثاری ننگ حس می‏‌کرد


دور از حسین تشنه ‏لب هرچند در خاک و خون افتاده بود اما
آواز هل من ناصرش را با غمگین‌‏ترین آهنگ حس می‏‌کرد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×