مشخصات شعر

به روی دست می‏‌گیرم گل نیلوفر خود را

به میدان می‏‌برم از شوقِ سربازی سر خود را
تو هم آماده کن ـ ای عشق! ـ  کم‏ کم خنجر خود را


مرا گر آرزویی هست باور کن به جز این نیست
که در تن‏پوشی از شمشیر بینم پیکر خود را


هوای پر زدن از عالم خاکی به سر دارم
خوشا روزی که بینم بی ‏قفس بال و پر خود را


ز دل تاریکی باد خزان تا پرده بردارم
به روی دست می‏‌گیرم گل نیلوفر خود را


من از ایمان خود یک ذرّه حتی برنمی‏‌گردم
تلاوت می‏‌کنم در گوشِ نی هم باور خود را

به روی دست می‏‌گیرم گل نیلوفر خود را

به میدان می‏‌برم از شوقِ سربازی سر خود را
تو هم آماده کن ـ ای عشق! ـ  کم‏ کم خنجر خود را


مرا گر آرزویی هست باور کن به جز این نیست
که در تن‏پوشی از شمشیر بینم پیکر خود را


هوای پر زدن از عالم خاکی به سر دارم
خوشا روزی که بینم بی ‏قفس بال و پر خود را


ز دل تاریکی باد خزان تا پرده بردارم
به روی دست می‏‌گیرم گل نیلوفر خود را


من از ایمان خود یک ذرّه حتی برنمی‏‌گردم
تلاوت می‏‌کنم در گوشِ نی هم باور خود را

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×