مشخصات شعر

درگه عفو

گناهی از تمام کوه‌ها سنگین تر آوردم

عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم

 

من آن حرم کز اول خویش را سدِ رهت کردم

تو را در این زمین بین هزاران لشکر آوردم

 

به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما

‏دلی صد پاره‌تر از لاله‌های پرپر آوردم

 

نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت

ولی بر خنجر خشکیده‌ات چشم تر آوردم

 

غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان

‏فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم

 

سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد

زبان عذر خواهی بر علی اکبر آوردم

 

همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی

‏به خود بالیدم و مانند فطرس پر برآوردم

 

بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عبّاست

‏که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم

 

چه غم گر جرم من از کوه سنگین تر بود میثم

که سر بر آستان عترت پیغمبر آوردم

درگه عفو

گناهی از تمام کوه‌ها سنگین تر آوردم

عزیز فاطمه! بر درگه عفوت سر آوردم

 

من آن حرم کز اول خویش را سدِ رهت کردم

تو را در این زمین بین هزاران لشکر آوردم

 

به جای دسته گل با دست خالی آمدم اما

‏دلی صد پاره‌تر از لاله‌های پرپر آوردم

 

نشد تا از فرات آب آورم از بهر اطفالت

ولی بر خنجر خشکیده‌ات چشم تر آوردم

 

غبارم کن، به بادم ده مرا، دور سرت گردان

‏فدایم کن که در میدان ایثارت سر آوردم

 

سرشک خجلت از چشمم چو باران بر زمین ریزد

زبان عذر خواهی بر علی اکبر آوردم

 

همین ساعت که بر من یک نظر از لطف افکندی

‏به خود بالیدم و مانند فطرس پر برآوردم

 

بده اذنم که خم گردم، ببوسم دست عبّاست

‏که روی عجز بر آن یادگار حیدر آوردم

 

چه غم گر جرم من از کوه سنگین تر بود میثم

که سر بر آستان عترت پیغمبر آوردم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×