مشخصات شعر

خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی

شبی دراز شبی خالی از سپیده منم

طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم

 

پی نظاره‌ات ای یوسف سراپا حسن

کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم

 

کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن

خیال می‌کنم آن گنگ خواب دیده منم

 

خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی

نگاه کن منم این بید قد خمیده منم

 

کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی

کسی که از همه زخم زبان شنیده منم

 

اگر به کورۀ داغ تو سوختم خوش باش

غمت مباد که شمشیر آبدیده منم

 

فتاده آتش غم بر دوازده بندم

غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم

 

***

 

خوشا به حال تو این ره به پای می‌پویی

کسی که این همه ره را به سر دویده منم ...

 

خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی

شبی دراز شبی خالی از سپیده منم

طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم

 

پی نظاره‌ات ای یوسف سراپا حسن

کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم

 

کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن

خیال می‌کنم آن گنگ خواب دیده منم

 

خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی

نگاه کن منم این بید قد خمیده منم

 

کسی که از همه سو زخم تیغ دیده تویی

کسی که از همه زخم زبان شنیده منم

 

اگر به کورۀ داغ تو سوختم خوش باش

غمت مباد که شمشیر آبدیده منم

 

فتاده آتش غم بر دوازده بندم

غزل تویی و سرآغاز این قصیده منم

 

***

 

خوشا به حال تو این ره به پای می‌پویی

کسی که این همه ره را به سر دویده منم ...

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×