مشخصات شعر

زهرای سه ساله

بابا گره ز کار دلم وا نمی‌کنی؟

با دیدنم تو یاد ز زهرا نمی‌کنی؟

 

داغ زوال روی تو شد زخم تازه‌ام

این زخم تازه را تو مداوا نمی‌کنی؟

 

مهمان این تن است دو چشمان پر نمم

سوزی ز نای خویش مهیا نمی‌کنی؟

 

معجر کم است ترسم از این بی مروت است

این غصه را پدر ز چه حاشا نمی‌کنی؟

 

امشب بدون تو نشود صبح ماه من

یادی چرا تو از شب یلدا نمی‌کنی؟

 

این بار سیلی‌اش به سراغ من آمده

تو گریه می‌کنی ز غمم یا نمی‌کنی؟

 

حلوا شده است پیکر تو زیر سم اسب

دیگر هوای مزۀ حلوا نمی‌کنی

زهرای سه ساله

بابا گره ز کار دلم وا نمی‌کنی؟

با دیدنم تو یاد ز زهرا نمی‌کنی؟

 

داغ زوال روی تو شد زخم تازه‌ام

این زخم تازه را تو مداوا نمی‌کنی؟

 

مهمان این تن است دو چشمان پر نمم

سوزی ز نای خویش مهیا نمی‌کنی؟

 

معجر کم است ترسم از این بی مروت است

این غصه را پدر ز چه حاشا نمی‌کنی؟

 

امشب بدون تو نشود صبح ماه من

یادی چرا تو از شب یلدا نمی‌کنی؟

 

این بار سیلی‌اش به سراغ من آمده

تو گریه می‌کنی ز غمم یا نمی‌کنی؟

 

حلوا شده است پیکر تو زیر سم اسب

دیگر هوای مزۀ حلوا نمی‌کنی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×