مشخصات شعر

روسری

کم آمده است مرغ دلم آب و دانه‌اش

خال لبت کجاست که گیرم نشانه‌اش

 

دستت نرفت در کمرم آن قدر که شمر

پیچید دور گردن من تازیانه‌اش

 

آتش بگیرد ای پدر ای کاش سر به سر

بازار شام و روسری بچه‌گانه‌اش

 

سنگ عقیق تو به دکانی به کوفه بود

بر سنگ بسته باد دکان و دهانه‌اش

 

نیمی به شعله سوخت و نیمی به باد رفت

زلفم که بود دست اباالفضل شانه‌اش

 

دختر پدرپرست بود منع من مکن

دختر دلش خوش است به بوس شبانه‌اش

 

یادم نرفته است درختی که بین راه

رخسارۀ تو بود چراغ شبانه‌اش

 

یادم نرفته است که راهب مسیح شد

زآن کُنج لب به کُنج کلسیا و خانه‌اش

 

از راهب و درخت چه کم داشت دخترت

آویز این دلی و بهای بهانه‌اش

 

روز جزا که هر که بیارد عبادتی

معنی دلش خوش است به شعر و ترانه‌اش

روسری

کم آمده است مرغ دلم آب و دانه‌اش

خال لبت کجاست که گیرم نشانه‌اش

 

دستت نرفت در کمرم آن قدر که شمر

پیچید دور گردن من تازیانه‌اش

 

آتش بگیرد ای پدر ای کاش سر به سر

بازار شام و روسری بچه‌گانه‌اش

 

سنگ عقیق تو به دکانی به کوفه بود

بر سنگ بسته باد دکان و دهانه‌اش

 

نیمی به شعله سوخت و نیمی به باد رفت

زلفم که بود دست اباالفضل شانه‌اش

 

دختر پدرپرست بود منع من مکن

دختر دلش خوش است به بوس شبانه‌اش

 

یادم نرفته است درختی که بین راه

رخسارۀ تو بود چراغ شبانه‌اش

 

یادم نرفته است که راهب مسیح شد

زآن کُنج لب به کُنج کلسیا و خانه‌اش

 

از راهب و درخت چه کم داشت دخترت

آویز این دلی و بهای بهانه‌اش

 

روز جزا که هر که بیارد عبادتی

معنی دلش خوش است به شعر و ترانه‌اش

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×