مشخصات شعر

کربلا سوخت دلم را و به خود راه نداد

بر ندارند ز پای تو بزرگان سر را

حاش لله که گذاریم ره اکبر را

 

سینه‌ات خوب نخواهد شد از این گریۀ من

آب بستن نتوان قبر علی‌اصغر را

 

بست اگر راه تو را حُر، بده دشنام به من

گنه آهنگر اگر کرد، بزن مسگر را

 

نوکرت روز خوش از بعد تو بر خویش ندید

غصه برداشت پس از شیر خدا قنبر را

 

کربلا سوخت دلم را و به خود راه نداد

داده‌ای راه چرا پس همه این لشگر را

 

سر حرّاج چو داری، به من زار ببخش

مده بر سُمّ فرس بوسۀ پیغمبر را

 

روضه‌خوان شعله مذاق است چنان زینب تو

نتوان داد به هر سرد نفس منبر را

 

جان پروانۀ تعلیمی خود؛ فطرس عشق

خود بیاموز به من سوختن بهتر را

 

خواب در روضه شریف است ولیکن مپسند

که به معنی بدهی داروی خواب‌آور را

کربلا سوخت دلم را و به خود راه نداد

بر ندارند ز پای تو بزرگان سر را

حاش لله که گذاریم ره اکبر را

 

سینه‌ات خوب نخواهد شد از این گریۀ من

آب بستن نتوان قبر علی‌اصغر را

 

بست اگر راه تو را حُر، بده دشنام به من

گنه آهنگر اگر کرد، بزن مسگر را

 

نوکرت روز خوش از بعد تو بر خویش ندید

غصه برداشت پس از شیر خدا قنبر را

 

کربلا سوخت دلم را و به خود راه نداد

داده‌ای راه چرا پس همه این لشگر را

 

سر حرّاج چو داری، به من زار ببخش

مده بر سُمّ فرس بوسۀ پیغمبر را

 

روضه‌خوان شعله مذاق است چنان زینب تو

نتوان داد به هر سرد نفس منبر را

 

جان پروانۀ تعلیمی خود؛ فطرس عشق

خود بیاموز به من سوختن بهتر را

 

خواب در روضه شریف است ولیکن مپسند

که به معنی بدهی داروی خواب‌آور را

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×