مشخصات شعر

یک شیشه عطر

خورشید بود و جانب مغرب روانه شد

چون قطره بود و غرق شد و بی کرانه شد

 

آیینه بود و خرد شد و تکّه تکّه شد

تسبیح بود و پاره شد و دانه دانه شد

 

یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه یافت

یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد

 

آب فرات لایق نوشیدنش نبود

با جرعه‌ای نگاه از اینجا روانه شد

 

عمری به انتظار همین لحظه مانده بود

رفع عطش رسید و برایش بهانه شد

 

آن گیسویی که باد صبا صبح شانه کرد

با دست‌های گرم پدر ظهر شانه شد

 

او یک قصیده بود، که در ذهن روزگار

مضمونِ نابِ یک غزل عاشقانه شد

یک شیشه عطر

خورشید بود و جانب مغرب روانه شد

چون قطره بود و غرق شد و بی کرانه شد

 

آیینه بود و خرد شد و تکّه تکّه شد

تسبیح بود و پاره شد و دانه دانه شد

 

یک شیشه عطر بود و هزاران دریچه یافت

یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد

 

آب فرات لایق نوشیدنش نبود

با جرعه‌ای نگاه از اینجا روانه شد

 

عمری به انتظار همین لحظه مانده بود

رفع عطش رسید و برایش بهانه شد

 

آن گیسویی که باد صبا صبح شانه کرد

با دست‌های گرم پدر ظهر شانه شد

 

او یک قصیده بود، که در ذهن روزگار

مضمونِ نابِ یک غزل عاشقانه شد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×