مشخصات شعر

ابر سیلی

دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود 

گوشۀ ویرانه جای بلبل زهرا نبود

 

جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی

هیچ‌‌کس در گوشۀ ویران به یاد ما نبود

 

دخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را

ابر سیلی روی خورشید رُخَت پیدا نبود

 

جان بابا، هر کجا نام تو را بردم به لب 

پاسخم جز کعب نی، جز سیلی اعدا نبود

 

دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت

عمه آیا در کنارت بود بابا، یا نبود؟

 

جان بابا، هم مرا، هم عمه‌ام را می‌زدند 

ذره‌‌ای رحم و مروت در دل آن‌ها نبود

 

دخترم وقتی عدو می‌زد تو را برگو مگر 

حضرت سجاد زین‌العابدین آنجا نبود؟

 

جان بابا بود، اما دست‌هایش بسته بود 

کس به جز زنجیر خونین، یار آن مولا نبود

 

دخترم آن شب که در صحرا فتادی از نفس 

مادرم زهرا مگر با تو در آن صحرا نبود؟

 

جان بابا من دویدم زجر هم می‌زد مرا

آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا نبود

 

دخترم من از فراز نی نگاهم با تو بود 

تو چرا چشمت به نوک نیزۀ اعدا نبود

 

جان بابا ابر سیلی دیده‌ام را بسته بود 

ورنه از تو لحظه‌‌ای غافل دلم بابا نبود

 

دخترم شورها بر شعر «میثم» داده‌ایم 

ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود

 

جان بابا دست آن افتاده را خواهم گرفت 

ز آن که او جز ذاکر و مرثیه خوان ما نبود

ابر سیلی

دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود 

گوشۀ ویرانه جای بلبل زهرا نبود

 

جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی

هیچ‌‌کس در گوشۀ ویران به یاد ما نبود

 

دخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را

ابر سیلی روی خورشید رُخَت پیدا نبود

 

جان بابا، هر کجا نام تو را بردم به لب 

پاسخم جز کعب نی، جز سیلی اعدا نبود

 

دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت

عمه آیا در کنارت بود بابا، یا نبود؟

 

جان بابا، هم مرا، هم عمه‌ام را می‌زدند 

ذره‌‌ای رحم و مروت در دل آن‌ها نبود

 

دخترم وقتی عدو می‌زد تو را برگو مگر 

حضرت سجاد زین‌العابدین آنجا نبود؟

 

جان بابا بود، اما دست‌هایش بسته بود 

کس به جز زنجیر خونین، یار آن مولا نبود

 

دخترم آن شب که در صحرا فتادی از نفس 

مادرم زهرا مگر با تو در آن صحرا نبود؟

 

جان بابا من دویدم زجر هم می‌زد مرا

آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا نبود

 

دخترم من از فراز نی نگاهم با تو بود 

تو چرا چشمت به نوک نیزۀ اعدا نبود

 

جان بابا ابر سیلی دیده‌ام را بسته بود 

ورنه از تو لحظه‌‌ای غافل دلم بابا نبود

 

دخترم شورها بر شعر «میثم» داده‌ایم 

ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود

 

جان بابا دست آن افتاده را خواهم گرفت 

ز آن که او جز ذاکر و مرثیه خوان ما نبود

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×