دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بیفتد...

تمام آسمان شاید بیفتد

عموی مهربان شاید بیفتد

 

نباید می‌نوشتم آب، سقا

به یاد کودکان شاید بیفتد

 

بند دوم از ترکیب بند محتشم کاشانی

کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا

در خاک و خون فتاده به میدان کربلا

 

گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

دریا تشنه است

باز می‌گردم به کار خویشتن  

گریه نوش و شرمسار خویشتن

باز می‌گردم ببینم عشق چیست  

شیعه‌تر، شوریده‌تر درعشق کیست؟

برای علمدار کربلا

 

از دست تو آب، آبرو پیدا کرد  

مهتاب دل بهانه جو پیدا کرد

دست تو به آب خورد و خورشید فرات  

در دستت فرصت وضو پیدا کرد

 

علمدار سپاه عشق

کیستی ‌ای کوه‌ترین مردها؟  

گمشده در جوهره‌ات دردها

چشم فلک، منتظر گام تو  

جن و ملک ریزه‌خور نام تو

عشق و تقوا

 

او طرح دگر ز عشق و تقوا می‌ریخت

 آتش ز عطش بر سر دنیا می‌ریخت

 

از لذّت آب خوردنش افزون بود

 آن لحظه که آب را به دریا می‌ریخت

عمو می‌آید

 

تکبیر عمو ز چارسو می‌آید

با دست پُر از فرات او می‌آید

 

رفته است عمو آب بیارد، اصغر!

آرام که السّاعه عمو می‌آید

امتحان

 

تا آب روان به کودکانش برسد

 نگْذاشت که آب بر لبانش برسد

 

ترسید اگر که دیر جنبد عبّاس

 شاید خللى به امتحانش برسد

 

نور بصر فاطمه‌

 

یا اباالفضل! تو نور بصر فاطمه‌ای

کعبه‌ی عشق جهان در حرم علقمه‌ای

 

ساقی تشنه لبان! تشنه لب آب چرا؟

کودکان منتظر آب و تو در خواب چرا؟

ماه خیام

 

با ماه خیام نام مهتاب مبر

امّید به بابی به جز این باب مبر

 

خواهی دل عبّاس نسوزد زین بیش

نام عطش و سکینه و آب مبر

ذکر عطش

 

اى حسین! اى که ز داغت در و دیوار گریست!

 هر دل زنده و هر دیده‌ی بیدار گریست

 

انبیا را همه دل سوخت به مظلومى تو

 اولیا را همگى دیده و دل، زار گریست

دریاى خون

 

چشم ما چشمه‌ی اشک است و دل ما خون است

 ز حدیثى که از آن خاطره، دلها خون است

 

چه توان بود به جز واقعه‌ی کرببلا؟

 که ز یادش دل هر بنده و مولا خون است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×