دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شهدا و اسرا

 

شامیان! خون به دل خون‌شده‌ی ما نکنید

این ‌قَدَر ظلم به ذرّیّه‌ی زهرا نکنید

 

بگذارید بگرییم به مظلومی خویش

به سرشک غم ما، خنده‌‌ی بی‌جا نکنید

صبح شام

 

روزی که اهل‌بیت رسالت، به شام شد

یک‌باره صبحِ شام، مبدّل به شام شد

 

ز‌آن بوم شوم، از پی نظّاره مرد و زن

آن یک به برزن آمد و این یک به بام شد

خورشید منکسف

در شام، چون‌ که آل علی را مقام شد

روز جهان، سیاه‌تر از تیره‌شام شد

 

شاهی که گنج سرّ خدا بود سینه‌اش

چون گنج در خرابه‌ی شامش، مقام شد

 

گنج معارف

 

چون شام، اهل‌بیت نبی را مقام شد

صبح امید زینب غم‌دیده، شام شد

 

گنج معارف ازلی بوده آن گروه

نبْوَد عجب خرابه‌ی‌‌شان گر مقام شد

شهر محنت

 

در ورود شام با شمر لعین

این چنین گفت «امّ‌کلثوم» حزین:

 

ما اسیران، عترت پیغمبریم

پرده ­پوشان حریم داوریم

شهر محنت

آه! یاران! روزگارم، شام شد

نوبت شرح ورود شام شد

 

شام، شهر محنت و رنج و بلا

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

 

هیجده خورشید

‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‌چون سواد شام کم‌کم شد پدید

رنگ از رخسار «آل‌اللَّه» پرید

 

تا در این‌جا محمل زینب رسید

حق به فریاد دل زینب رسید

 

تماشای افق

در سر من، باز شور دیگر است

شام را امروز، صبح محشر است

 

آینه‌یْ اسلام را بشْکسته‌اند

شهر را از ذوق، آذین بسته‌اند

 

 

ملاقات منهال

در حدیث آمد ز «منهال»، ای عزیز!

این روایت بشْنو و اشکی بریز

 

گفت: آن هنگام کاندر شهر شام

اهل بیت مصطفی را شد مقام

 

مسجد جامع دمشق

روز آدینه یزید زشت‌نام

رفت سوی مسجد مشهور شام

 

داد فرمان، منبری بگْذاشتند

خود خطیبی را بر آن واداشتند

 

بانگ منادی

باز روزم در نظر آمد چو شام

یادم آمد، ماجرای شهر شام

 

چون اسیران دیار کربلا

صبح‌دم شد وارد شام بلا

 

 

شهر محنت

 

در ورود شام با شمر لعین

این چنین گفت «امّ کلثوم» حزین:

 

ما اسیران، عترت پیغمبریم

پرده‌پوشان حریم داوریم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×