دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یا ولدی!

 

اى به قد سرو و به رخ ماه، على! یا ولدى!

از چه شد عمر تو کوتاه؟ على! یا ولدى!

 

چشم بگشاى، پسر! چشمه‏ى چشمم بنگر

تا شوى از دلم آگاه، على! یا ولدى!

شاخ گل من

افتاده ز پا، آخر بر من

شاخ گل من، این اکبر من

 

اى اکبر من! اى آن ‌که تویى

جان تن من، عقل سر من

 

 

آرام جانم می‌رود

 

گفت اى خدا! تو آگهى کآرام جانم مى‏‌رود

در رفتن این نوجوان، از تن روانم مى‌‏رود

 

«در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعى سخن

من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم مى‏‌رود»

حضرت علی اکبر

 

اکبرا! مرگ تو دانى که چها با دل کرد؟

عمر کو؟ تا بتوان چون تو پسر حاصل کرد

 

خوش نهالى به بسى سعى به بار آوردم

چه کنم؟ داس جفا، سعى مرا باطل کرد

قصیده در مقام تجرید و توحید مدح و مصیبتِ حضرت علیّ اکبر (ع)

 

مُهرِ مهرِ غیر را، باید ز دل، بر‌داشتن

تا نگینِ مُهرِ دل، از نامِ دلبر داشتن

 

رنگِ بی‌رنگی به کار آور که لوحِ ساده را

تا توانی عکسِ هر صورت، مصوّر داشتن

بوسۀ تیر

صحبت از داغ تو بابا جگری می‌خواهد

لب خشک از عطش و چشم تری می‌خواهد

 

آمدی باز سوی خیمه و با خود گفتم

نوجوانی است که مهر پدری می‌خواهد

طاووس خیمه

«هر چند پیر و خسته‌دل و ناتوان شدم»

هر گه نظر به روی تو کردم جوان شدم

 

طاووس خیمه پیش پدر راه می‌روی؟

گفتی اذان و مست من از این اذان شدم

پهلوی تو

بخوان به گوش سحرها اذان علی‌اکبر

بخوان دوباره برایم بخوان علی‌اکبر

 

لب ترک ترکت را به هم بزن اما

تکان نخور که نپاشد جهان علی‌اکبر

 

تصویر پیغمبری

من ناز را در چشم شهلایت کشیدم

پس عالمی را مست و شیدایت کشیدم

 

عیسی بن مریم را کنار جا نمازت

مات نفس‌های مسیحایت کشیدم

مثل غزل

مثل بهار مثل غزل آفریدمت

شعری شدی و با کلماتم خریدمت

 

می‌خواستم ببینم اذان صدات را

امّا چه دیر مثل همیشه رسیدمت

 

ابر نوبهاری

چه لیلا؟ خود یکى مجنون اکبر

چه اکبر؟ خود یکى جان، پاى تا سر

 

کجا مادر چو او فرزند زاید؟

که در صد قرن، چون آن مه نیاید

 

باغ و نهال

پدر باغ و پسر در وى نهالى است

ندانى بى ‏نهال، او را چه حالى است

 

نهالى داشت شه، پُر‌بار و خوش‌بر

به رخ، چون ماه بود و قد، صنوبر

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×