دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یعنی کتاب توست، ترتیبش به هم خورده؟

گریه مکن، اِنَّ...اصطفایی را که می‌بوسی پیغمبر وقت جدایی را که می‌بوسی

آه تو را آخر در آوردند، ابراهیم!  در خیمه اسماعیل‌هایی را که می‌بوسی

باور کن آهوی نجیبت بر نمی‌گردد بی فایده است این ردپایی را که می‌بوسی

معرکه

بی سبب نسیت چنین معرکه بر پا شده است

وسط خیمۀ ما روضه مهیا شده است

 

دست دشمن چه قَدَر نیزه و تیغ و تیر است

هر کدامش به طریقی به تنت جا شده است

به خاطر بغض علی

ناگهان زمزمه‌ای در صف دشمن پیچید عطر یاس و سمن و لاله و سوسن پیچید همه گفتند نبی گشته کفن پوش حسین زره کرده به برش چون احد و بدر و حنین

می خواستم بزرگ شوی...

می‌خواستم بزرگ شوی محشری شوی

تا چند سالِ بعد علی اکبری شوی

 

می‌خواستم که قد بکشی مثل دیگران

شاید عصای پیریِ یک مادری شوی

زمزمۀ مادر در سوگ علی اکبر علیه السلام

ز فِراق لاله روی تو سینه داغ دارد

دل داغدیده از سینۀ من سراغ دارد

 

دل چرخ پیر بگداخت به نوجوانی تو

چه دلی است خام کز سوخته‌ای فَراغ دارد

شعر ایرج میرزا دربارۀ شهادت حضرت علی اکبر (ع)

 

رسم است هر که داغ جوان دید، دوستان

رأفت برند حالت آن داغ دیده را

 

یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا

وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×