دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سه نقطه

گنجشک پر، جبریل پر، بابا سه نقطه

من پر، تو پر، هرکس شبیه ما سه نقطه

 

عمه نه، عمه بال‌هایش پر ندارد

حالا بماند در خرابه تا سه نقطه

گیسوانم حکایت یلدا

من نهال سه ساله‌ای بودم، زیر بار غمت خمیده شدم

مثل گل بودم و ولی افسوس، به روی دست عمه چیده شدم

 

صورتم مثل ماه شب زیبا، گیسوانم حکایت یلدا

در زمستان بی کسی اما، ناله کردم پر از سپیده شدم

گنجشک پر

مخواه دخترکت از تو بی خبر باشد

بدون من به سفر می‌روی پدر؟ باشد!

 

میان راه دلت تنگ شد خبر دارم

که آمدی تو به دنبال همسفر؛ باشد

بی بال و پر...

میل پریدن هست امّا بال و پر نه

هر آنچه می‌خواهی بگو اما بپر نه

 

حالا که بعد از چند روزی پیش مایی

دیگر به جان عمه‌ام حرف سفر نه

آخرین ستاره

تا آخرین ستاره شب را شمرده است

اما سه شب گذشته و خوابش نبرده است

 

دست پدر نبود اگر بالشی نداشت

سر را به سنگ‌های خرابه سپرده است

طفل بی گناه

... و بازهم گذرش سوی قتلگاه افتاد

کنار نعش پدر اشک او به راه افتاد

 

سه ساله‌ای که تمام تنش کبود شده

دوباره روی تنش یک رد سیاه افتاد

بوی گل

طایر گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟ که با سرت سر زدی به نازنین دخترت

ز تندباد خزان شکفته‌تر می‌شوی می‌شنوم هم چنان بوی گل از حنجرت 

مونس من

کاروان رفت و من سوخته دل جا ماندم آه کز ناقه بیـفتادم و تنها ماندم

همرهان بی خبر از من بگذشتند و دریغ منِ وحشت زده در ظلمت صحرا ماندم

رنگ و بوی زهرا

برای پر زدنت حجم آسمان کم بود

ولی به بال و پر خسته‌ات، توان کم بود

 

شتاب کردی و وا ماند بند نعلینت

چه قدر شوق شهادت! مگر زمان کم بود؟

زهرای سه ساله

بابا گره ز کار دلم وا نمی‌کنی؟

با دیدنم تو یاد ز زهرا نمی‌کنی؟

 

داغ زوال روی تو شد زخم تازه‌ام

این زخم تازه را تو مداوا نمی‌کنی؟

کوکب بخت

عمه بیا که کوکب بختم بر آمده

تابیده صبح وصل و شب غم سر آمده

 

شام سیاه و کلبۀ ویران و بی چراغ

ما را چه میهمان عزیز از در آمده

طفل خانه به دوش

مرا که دانۀ اشک است، دانه لازم نیست

به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست

 

ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم

به طفل خانه به دوش، آشیانه لازم نیست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×